چهارشنبه ۳۰ دی ۹۴
قبل از این که در مورد ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و
آله و سلم) با حضرت خدیجه (سلام الله علیها) مطالبی بیان گردد لازم است تا
مختصری با آن بزرگوار و خصوصیاتشان آشنا شویم.
حضرت خدیجه اولین بانویی است که دعوت رسول گرانقدر را لبیک گفت و به پیام آسمانی آن حضرت پاسخ مثبت داد.
به نقل از مورخان، ایشان 68 سال پیش از هجرت متولد شده اند. (که البته نقل
های دیگری در این زمینه وجود دارد.) پدر آن حضرت خُوُیلِد بن اسد و مادر
ایشان فاطمه دختر زائِده بوده که از جهت پدر با پیامبر نسبت خویشاوندی
داشته اند.
بنا بر تحقیق پاره ای از محققان حضرت زهرا (سلام الله
علیها) تنها دختر ایشان بوده اند اما عموم مورخان برای ایشان فرزندان دیگری
ذکر می کنند.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از اخلاق پسندیده و
صفات برجسته برخوردار بوده و به اندیشمندی و تیز هوشی و پاکدامنی نام و
نشان داشته اند تا آنجا که در دوران جاهلیت، که در میان مردم رسومی چون
دختر کُشی رواج داشته و زنان از اهمیت کمی برخوردار بوده و فساد در میان
آنان وجود داشت، از آن بانو به عنوان طاهره - یعنی پاک - یاد می شد. البته
برای ایشان القاب دیگری چون مبارکه و سیده نساء قریش (بانوی زنان قریش) نیز
ذکر کرده اند.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که از بزرگترین
ثروتمندان قریش به شمار می رفتند، به تجارت می پرداختند. بدین صورت که
افرادی را با اموال خویش به شهرهای دیگر چون یمن می فرستادند و آن مردان به
داد و ستد پرداخته و در سود این تجارت با حضرت خدیجه (سلام الله علیها)
شریک می شدند.
اما با این که تمام بزرگان قریش مایل به ازدواج با
آن حضرت بودند، ایشان شخصا از پیامبر که از نظر مالی تفاوت چشمگیری با
ایشان داشتند، تقاضای ازدواج کرده و پس از ازدواج با آن حضرت تمام مال و
ثروت خویش را در راه نشر حقایق دین در اختیار همسر گرامیش - پیامبر اسلام
(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار دادند، تا آنجا که رسول خدا فرمودند:
"ما نَنفَعُنی مالٌ قَطُّ مِثلَ ما نَفَعُنی مالُ خَدیجهُ"؛ هیچ مالی چون مال خدیجه مرا سود نبخشید.
در سال ششم بعثت که قریش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و بنی
هاشم را در شعب ابوطالب تحت محاصره شدید قرار داد، حضرت خدیجه (سلام الله
علیها) با استفاده از دارایی و نفوذ خویش در میان قریش به یاری محاصره
شدگان شتافتند و به اندازه ای از مال خود بخشیدند که سرانجام خودشان نیز به
سختی افتادند و همانطور که در تاریخ آمده است از آن ثروت فراوان در هنگام
مرگ چیزی به جا نمانده بود.
مقام و منزلت این بانوی بزرگ اسلام در
صدر زنان جهان قرار گرفته و روایت های مختلفی ایشان را، هم مرتبه حضرت
مریم مادر گرامی حضرت عیسی (علیه السلام) دانسته و از آن حضرت به عنوان یکی
از چهار زن برتر یاد کرده است. در روایتی از پیامبر است که می فرمایند:
«اَفضَلُ
نِساءِ الجنّهِ اَربُعّ: "خَدیجُهّ بِنتُ خوُیلِد، فاطمهّ بِنتُ مّحُمد، و
مُریمّ بنتُ عِمرانُ و آسیهّ بِنتُ مّزاحِمُ، امراَهّ فِرعُونُ"»؛ "برترین زنان بهشت چهار نفر باشند، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون."
همچنین چندین بار نقل شده که جبرئیل - فرشته وحی - بر پیامبر اکرم نازل
شده و از جانب خدای تبارک و تعالی برای آن حضرت پیام سلام آورده است، که
این امر اشاره به عظمت آن بزرگوار دارد زیرا همانطور که در قرآن آمده است
خداوند بر انبیا بزرگ خویش سلام فرستاده است.
جبرئیل گفته است:
"ای محمد، بر خدیجه از جانب پروردگارش سلام بر خوان." پس پیغمبر (صلی الله
علیه و آله و سلم) گفت: "ای خدیجه این جبرئیل است که از پروردگارت بر تو
سلام می گوید." پس خدیجه گفت: "خداوند خود سلام است و سلام از اوست و بر
جبرئیل سلام باد."
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از مقام خاصی نزد
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برخوردار بودند؛ بطوری که تا هنگامی
که ایشان زنده بودند، پیامبر ازدواج نکردند. در منزلت آن بانو همین بس که
پیامبر سال فوت ایشان را که مصادف با وفات حضرت ابوطالب (علیه السلام) نیز
بود، عام الحزن یعنی سال غم یاد کردند.
بعد از فوت ایشان نیز
همانطور که در تاریخ روایت شده است، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از
ایشان بارها و بارها به نیکی یاد می کردند.
از عایشه - یکی از
زنان پیامبر - است که گفت: "رسول الله از خانه بیرون نمی آمد جز این که
خدیجه را یاد می کرد و از او به نیکی ستایش می نمود."
در نقل
دیگری از عایشه است: «هر گاه رسول خدا گوسفندی را ذبح می کرد می گفت: "آن
را برای دوستان خدیجه بفرستید." پس روزی علت این امر را پرسیدم. گفت: "من
دوست خدیجه را هم دوست می دارم."»
حال پس از ذکر این مختصر و
آشنایی با علو مقام حضرت خدیجه به روشنی می توان دریافت که از چه رو این
افتخار نصیب ایشان گشته تا همسر گرامی رسول خدا و مادر حضرت زهرا (سلام
الله علیها) - بانوی بانوان عالم- باشند.
چهارشنبه ۳۰ دی ۹۴
یکی دیگر از وقایع مهم زنگی پیامبر در قبل از بعثت، شرکت ایشان در پیمانی به نام "پیمان جوانمردان" است.
قبیله های ساکن در مکه با یکدیگر خویشاوند بودند و پیمان هایی در میانشان
وجود داشت. به این دلیل و دلایل دیگر، هر قبیله از تعرض قبیله دیگر مصون
بود. اما اگر غریبی به شهر می آمد و به او ستمی می رسید، هیچ مدافع و
فریادرسی نداشت.
یکبار مردی از قبیله ای کوچک برای تجارت به مکه
آمد، در مکه "عاصِ بن وائِل" از او کالایش را خرید، اما بهایش را نپرداخت.
مرد غریبه در برابر ظلمی که به او شده بود از قریش یاری خواست، اما هیچ کس
به فریادش نرسید.
این حادثه در گروهی از جوانان مکه تاثیر جدی
ایجاد کرد، از این رو چند تن از جوانان قریش در خانه یکی از بزرگان خود جمع
شدند و پیمانی بستند که به موجب آن نگذارند به هیچ غریبی در شهر مکه ستمی
برسد. و در برابر هر ستم آن قدر بایستند تا حق به حق دار باز گردد و نام
این پیمان حِلفّ الفُضول قرار داده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
نیز در این پیمان شرکت کردند (ایشان از اعضای اصلی این پیمان بوده اند)،
که بعدها از آن به نیکی یاد می نمودند.
در رسم عرب نبود که در
هنگام غذا خوردن و آشامیدن نام خدا را ببرند، اما برخلاف آنها پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم) از همان سنین طفولیت عادت داشتند که تا نام خدا را
نمی برند، نمی خوردند و نمی آشامیدند و هنگامی که از طعام دست می کشیدند،
شکر خدا را می کردند.
چهارشنبه ۳۰ دی ۹۴
در بین روایاتی که از معصومین علیهم السلام درباره حضرت مهدی علیه السلام
نقل شده، «حدیث لوح حضرت زهراعلیها السلام» از اهمیت والایی برخوردار است.
این حدیث را بزرگان فراوانی در کتابهای روایی خود، نقل کرده اند که در
اینجا تنها به بخشی از آن اشاره میشود.
شیخ صدوق رحمه الله با ذکر سند از جابر جعفی از امام باقرعلیه السلام از
جابربن عبداللّه انصاری چنین نقل کرده است: «جابربن عبداللّه انصاری گفت:
بر مولای خود فاطمه زهراعلیها السلام وارد شدم و در مقابل ایشان لوحی بود
که پرتو آن چشم را خیره میکرد و در آن دوازده نام بود...». [1] .
او روایتی دیگر نقل کرده بسیار مفصل که بخشی از آن چنین است: «ابوبصیر از
ابوعبداللّه علیه السلام روایت کند که فرمود: پدرم به جابربن عبداللّه
انصاری گفت: نیازی به تو دارم، چه وقت بر تو آسان است تا با تو خلوت کنم و
آن را از تو درخواست نمایم؟ جابر به او گفت: هر وقت که شما بخواهید، امام
باقرعلیه السلام با او خلوت کرد و گفت: ای جابر! آن لوحی که در دست مادرم
فاطمه زهراعلیها السلام دختر رسول خدا دیدی، چه بود و مادرم درباره آنچه در
آن نوشته بود، چه فرمود؟ جابر گفت: خدا را گواه میگیرم که در زمان رسول
خداصلی الله علیه وآله برای تهنیت ولادت حسین علیه السلام بر مادرتان
فاطمه علیها السلام وارد شدم و در دست ایشان لوح سبز رنگی را دیدم که
پنداشتم از زمرد است و در آن نوشته ای سپید و نورانی - مانند نور آفتاب -
دیدم و گفتم: ای دختر رسول خدا! پدر و مادرم فدای شما باد! این لوح چیست؟
فرمود: این لوح را خدای تعالی به رسولش هدیه کرده است و در آن اسم پدر و
شوهر و دو فرزندم و اسامی اوصیای از فرزندانم ثبت است. رسول خدا آن را به
من عطا فرموده است تا بدان مسرور گردم.
جابر گوید: مادر شما آن را به من عطا فرمود و آن را خواندم و از روی آن
استنساخ نمودم. پدرم امام محمدباقرعلیه السلام فرمود: آیا میتوانی آن را
به من نشان بدهی؟ گفت: آری، و پدرم با او رفت تا به منزل جابر رسیدند. او
صحیفه ای از پوستی نازک نزد پدرم آورد، پدرم فرمود: ای جابر! تو در کتابت
بنگر تا من آن را برایت بخوانم. جابر در کتابش نگریست و پدرم آن را برایش
خواند و به خدا سوگند که حرفی اختلاف نداشت. گفت: به خدا سوگند! گواهی
میدهم که در لوح چنین مکتوب بود:
بسم اللّه الرحمن الرحیم.
این کتابی است از جانب خدای عزیز حکیم، برای محمد نور و سفیرو حجاب و دلیل
او، آن را روحالامین از جانب رب العالمین فرو فرستاده است. ای محمد!
اسم های مرا بزرگ شمار و نعمتهای مرا شکر گزار و آلای مرا انکار مکن، من
خدای یکتا هستم که هیچ معبودی جز من نیست...
در پایان روایت آمده است:
و از صلب او [امام هادی] داعی به سبیل و خازن علمم حسن را بیرون می آورم؛
سپس به خاطر رحمتی بر عالمیان سلسله اوصیا را به وجود فرزندش تکمیل خواهم
کرد؛ کسی که کمال موسی، و بهاء عیسی و صبر ایوب را دارا است و دوستانم در
زمان [غیبت] او خوار شده و سرهای آنان را هدیه میدهند؛ همچنان که سرهای
ترک و دیلم را اهدا میکنند. آنان را میکشند و آتش میزنند و آنان خائف و
مرعوب و ترسان میباشند. زمین از خونشان رنگین شود و صدای فریاد و شیون از
زنانشان برخیزد. آنان دوستان حقیقی من باشند و به واسطه آنها هر فتنه کور
ظلمانی را بر طرف سازم و شداید و اهوال را زایل نمایم و بارهای گران و
زنجیرها را از آنان بردارم. ایشان کسانی اند که صلوات و رحمت پروردگار بر
آنان است و ایشان مهتدی واقعی هستند». [2] .
این روایت با تفاوتهایی در منابع روایی ذکر شده است. [3] .
پی نوشت ها:
[1] کمال الدین و تمام النعمه، ج1، باب28،ح2.
[2] کمال الدین و تمام النعمة، ج1، باب28، ح1.
[3] الکافی، ج 1، ص 527، ح 3؛ الغیبة، ص 62، ح 5؛ عیون اخبارالرضاعلیه
السلام، ج 1، ص 41، ح 2، ص 46، ح 5؛ قرطبی انصاری، القاب الرسول و عترته، ص
13؛ الاحتجاج، ج 1، ص 162؛ کتاب الغیبة، ص 143، ح 108.
دوشنبه ۲۸ دی ۹۴
مهدی جااااان تبریک .....
عاشقا، مستانگى از سر بگیر
ساقى از ره می رسد ساغر بگیر
مرغ دل را از قفس آزاد کن
با پرستوهاى عاشق پر بگیر
پر بزن تا کوىِ یارِ مَه لقا
جا به بامِ خانه دلبر بگیر
گرچو من بشکسته بالى غم مخور
با ولاى یار بال و پر بگیر
جشن میلاد امام عسگرى
آمده عیدى ز پیغمبر بگیر
هر چه می خواهد دلت از یُمن او
از یَدِ پر قدرت حیدر بگیر
طالب عفوى اگر با یا حسن
دامن محبوبه داور بگیر
شیعه می نازد به نام عسگرى
یا اباالمهدى امام عسگرى
شاعر:
سید محمد میر هاشمی
دوشنبه ۲۸ دی ۹۴
در روایات فراوانی خاندان ائمه علیهم السلام، به پرهیز از قیام قبل از ظهور
حضرت مهدی علیه السلام توصیه شده اند. از جمله روایاتی که برای مشروع
نبودن تشکیل حکومت در عصر غیبت، مورد استفاده واقع شده، روایاتی است که به
ظاهر قیام مسلحانه را پیش از ظهور مهدی علیه السلام منع میکند و تأکید
دارد که این گونه قیام ها به ثمر نمیرسد.
روایات یاد شده را شیخ حر عاملی در وسائل الشیعة و محدّث نوری در مستدرک الوسائل گرد آورده اند.
برای پاسخ به شبهه فوق، به دسته بندی روایات یاد شده میپردازیم و از هر کدام نمونه ای نقل و سپس آنها را نقد میکنیم:
یک. برخی از این روایات، به طور عام، هر نوع قیام و برافراشتن هر پرچمی را
پیش از ظهور حضرت حجّت علیه السلام محکوم و پرچمدار آن را طاغوت و یا مشرک
معرّفی میکنند.
امام صادق علیه السلام میفرماید: «کُلُّ رایَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیامِ
القائِمِ فَصاحِبُها طاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ»؛
[1] «هر پرچمی پیش از قیام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوتی است که در
برابر خدا پرستش میشود».
برافراشتن پرچم، کنایه از اعلان جنگ با نظام حاکم و تلاش برای تأسیس حکومت
جدید است. واژه «طاغوت» و جمله «یُعْبَدُ مِنْ دوُنِ اللَّهِ» در این حدیث
به خوبی بیانگر آن است که مقصود از «پرچم برافراشته شده پیش از قیام قائم»
پرچمی است که در مقابل خدا و رسول و امام علیه السلام برافراشته گردد و
برافرازنده در مقابل حکومت خدا، حکومتی تأسیس کند و در پی آن باشد که به
خواسته های خود جامه عمل بپوشاند. بنابراین، نمیتوان شخص صالحی که برای
حاکمیت دین، قیام و اقدام کرده است؛ طاغوت خواند؛ زیرا در این صورت، چنین
پرچمی، نه تنها در مقابل پرچم قائم برافراشته نشده که در مسیر و طریق و جهت
او خواهد بود.
افزون بر این، اگر با استناد به این روایات، هرگونه قیام و نهضتی را محکوم و
غیر مشروع بدانیم، این گونه برداشت، با روایتهای جهاد، امر به معروف و
نهی از منکر و نیز با سیره پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام تعارض دارد و
در مقام تعارض، باید از این روایات صرف نظر کرد.
دو. روایاتی که بیانگر ناکامی و موفق نشدن قیامهای پیش از قیام مهدی علیه
السلام است. این دسته از روایات، در ضمن، به مشروع نبودن تلاش برای ایجاد
حکومت اسلامی اشاره دارد؛ زیرا قیامی که بدون ثمر باشد، از دیدگاه عقل و
عقلا ناپسند است.
دوشنبه ۲۸ دی ۹۴
بازرگانان قریش برای تجارت طبق معمول، هر سال یک بار به سوی
شام و یک بار به سوی یمن می رفتند. حضرت ابوطالب، شیخ قریش، نیز گاهی در
این سفرهای تجارتی شرکت می کردند. هنگامی که پیامبر دوازده ساله بودند به
همراه عمویشان در یکی از این سفرهای تجارتی شرکت نمودند. (همانطور که گفته
شد، پس از مرگ عبدالمطلب، پیامبر تحت کفالت عموی خویش حضرت ابوطالب بودند.)
کاروان هنوز به مقصد خویش نرسیده بود که در بیرون شهر "بّصری" توقف کوتاهی کرد.
سالیان درازی بود که راهبی به نام "بُحیرا" که دانشمند مذهب حضرت مسیح
(علیه السلام) بود و اطلاعات وسیع و دقیقی از آن داشت، در صومعه خود در این
سرزمین زندگی می کرد. بُحیرا هنگام عبور این کاروان برخلاف سالیان گذشته
از صومعه خود بیرون آمد و آنها را به غذا دعوت کرد. او در تمام مدت پذیرایی
از میهمانان، در جستجوی چیزی بود و سرانجام گمشده خود را در محمد نوجوان
(صلی الله علیه و آله و سلم) یافت.
او با دقت فراوان حرکات و
اعمال و سیمای ایشان را می نگریست و بعد از غذا، هنگامی که همه رفتند، نزد
پیامبر آمد و از ایشان سوالاتی در مورد حالات و زندگانی آن حضرت به عمل
آورد. آنگاه به پشت شانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نگاه کرد، و
در میان دو کتف ایشان به جستجوی خالی که بعدها مهر نبوت نام گرفت، پرداخت و
آن را بدان شکل که انتظار داشت یافت.
سپس به ابوطالب (علیه
السلام) گفت که این نوجوان در آینده شأنی عظیم خواهد یافت. (و در آخر به
ابوطالب توصیه کرد که رسول خدا را برای این که از خطر یهودیان در امان
بمانند به شهر خویش بازگرداند.)
هنگامی که به شام رسیدند، حضرتش در سایه درختی نزدیک صومعه یکی از راهبان فرود آمدند.
راهب از میسره پرسید که " آن شخص که زیر این درخت نشسته کیست؟"
میسره پاسخ داد که "ایشان یکی از مردمان قریش و اهل حرم (شهر مکه) است."
راهب گفت "سوگند به خدا که جز پیامبر کسی دیگر زیر این درخت ننشسته است."
يكشنبه ۲۷ دی ۹۴
«غیبت کبری (غیبت تامه) با به پایان رسیدن غیبت صغری در سال 329 ه . و رحلت
چهارمین سفیر امامعلیه السلام آغاز شد و تا امروز نیز ادامه دارد و تا
فرا رسیدن روز ظهور آن حضرت ادامه خواهد یافت.
از جمله ویژگیهای این غیبت عبارت است از:
1. مدت غیبت کبری طولانی و پایان آن نامشخص است.
2. ارتباط کلی با امام زمان علیه السلام قطع است؛ به گونه ای که ارتباط موجود در زمان غیبت صغری در این دوران وجود نخواهد داشت.
3. نیابت در این دوران به صورت عام است. بر خلاف دوران غیبت صغری که ارتباط
مردم با آن حضرت از طریق نواب خاصّ صورت میگرفت، در این دوران دیگر سفارت
و نیابت خاصّ وجود ندارد و تنها مرجع مردم نایبان عام آن حضرت هستند که با
ملاکهایی که در روایات ذکر شده، قابل تشخیص است. در این دوران مجتهدان
جامع شرایط به عنوان نایب عام، وظیفه اداره جامعه را بر عهده دارند.
4. حاکمیت ظلم و جور در زمین فراگیر میشود.
5. امتحانات الهی شدیدتر میشود.
لغزشگاه های این نوع غیبت به مراتب از نوع کوتاه، بیشتر است و انسانهای
زیادی در این دوره به گمراهی خواهند افتاد و امتحانات سختی را پشت سر
خواهند گذاشت.
امام علی علیه السلام فرمود: «لِلقائِمِ مِنّا غَیْبَةٌ اَمَدُها طَویلٌ،
کَاَنّی بِالشِّیعَةِ یَجُولُونَ جَوَلانَ النَّعَمِ فی غَیبَتِهِ،
یَطلُبُونَ المَرْعی فَلا یَجِدوُنَهُ، اَلا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلی
دِینِهِ وَلَمْ یَقْسُ قَلبُهُ لِطُولِ اَمَدِ غَیبَةِ اِمامِهِ فَهُوَ
مَعی فی دَرَجَتی یَوْمَ القِیامَةِ...»؛ [1] «قائم ما را غیبتی است که
زمانش طولانی خواهد بود. گویی شیعه را میبینم که در زمان غیبت او، به این
سو و آن سو میروند. همانند گوسفندانی که چوپان خویش را گم کرده باشند؛ به
دنبال چراگاه میروند و آن را نمی یابد. بدانید هر کس که در زمان غیبت او،
بر دین خویش ثابت قدم بماند، و در طول مدت ناپیدایی قائم ما سنگدل نشده
باشد، در بهشت با من و در درجه من خواهد بود».
پی نوشت ها:
[1] کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 303، ح 14.
يكشنبه ۲۷ دی ۹۴
کتابی تاریخی - عقیدتی، در ظهور مهدی موعودعلیه السلام به زبان فارسی در یک
جلد اثر سید اسدالله هاشمی شهیدی از محققان معاصر است. مؤلف پس از
پیشگفتار کوتاه، اثر خویش را در دوازده بخش سامان داده است.
1 . در مسأله مهدویت و اصالت آن و اندیشه های انکار ظهور حضرت مهدی علیه
السلام و سپس نظر صحابه و تابعین و سایر مذاهب غیراسلامی (مانند یهود و
نصاری و اقوام و ادیان دیگر).
2 . مهدی موعود از دیدگاه اسلام سپس تشیع و اهل سنّت و تعداد روایات و ویژگیهای حضرت مهدی در روایات
3 . شناخت مهدی موعود
4 . اعتراف علمای اهل سنت به صحت احادیث مهدی و بیان مخالفان (مانند ابن حزم اندلسی و خطیب بغدادی و ابن کثیر دمشقی)
5 . گفتار دانشمندان اهل سنت (مانند ابن ابی ثلج بغدادی، بیهقی شافعی، محیی الدین عربی، ابن خلکان، قاضی جواد ساباطی حنفی و...)
6 . گفتار مستشرقان و مدعیان مهدویت و سوء استفاده از عنوان مهدی موعود
7 . در مورد انتظار در قرآن و روایات و اهمیت آن
8 . حضرت مهدی علیه السلام و نویدهای ظهورش در قرآن مجید
9 . نویدهای ظهور در کتابهای مقدس ادیان دیگر (مانند هندوها، تورات، انجیل) و سایر کتب مقدس ادیان دیگر
10 . دین آینده جهان و خاتمیت قرآن در روایات و اینکه قرآن خاتم کتب آسمانی است
11 . یأس و ناامیدی، گسترش فساد اخلاقی، اختراع سلاحهای مرگبار، اعتراف دانشمندان و نقل اقوال علمای غربی مبنی بر لزوم حکومت جهانی
12 . برخی از ویژگیهای حضرت مهدی، وقت ظهور، مدت حکومت حقه ایشان.
مؤلف تسلط بسیاری به اخبار و احادیث فریقین سنی و شیعه و کتابهای جدید و
آرای معاصرین - اعم از مسلمین و مستشرقین و هندوها و... - دارد. لذا این
کتاب در نوع خود بسیار مفید و جامع است.
يكشنبه ۲۷ دی ۹۴
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شش ساله
شدند، مادر گرامیشان تصمیم گرفتند که ایشان را برای دیدن اقوام و خویشان،
همچنین زیارت قبر پدر، به یثرب ببرند. آنها یک ماه در یثرب ماندند.
در هنگام بازگشت به مکه، حضرت آمنه (سلام الله علیها) بیمار شده و در بین
راه درگذشتند. پس از مرگ مادر، عُبّدالمطلّب، جد ایشان که بزرگ قریش بوده،
شکوه پادشاهان و هیبت پیامبران را داشت، سرپرستی رسول خدا را به عهده گرفت.
گویند در کنار کعبه برای عبدالمطلب فرشی را می گستردند که به احترام او
هیچ کس بر روی آن جز خود او نمی نشست، و فرزندانش در کنار او می ایستادند.
اما هنگامی که محمد خردسال به جمع نزدیک می شد، عبدالمطلب او را در کنار
خود روی فرش جای می داد و می گفت: "به خدا سوگند که او مقامی بس بزرگ و
والا دارد. گویی می بینم که روزی می رسد که او سرور شما خواهد شد."
هنگامی که پیامبر هشت ساله شدند، عبدالمطلب نیز از دنیا رفت که رسول خدا
(صلی الله علیه و آله و سلم) از این واقعه بسیار اندوهگین شدند.
پس از آن سرپرستی پیامبر به ابوطالب (علیه السلام) عموی گرامی ایشان و بزرگ
قریش رسید. ابوطالب (علیه السلام) نیز پیوسته مراقب و مواظب ایشان بود. با
این که ابوطالب (علیه السلام) وضع مالی نسبتا خوبی نداشت، خود و همسر
گرامیشان فاطمه بنت اسد (مادر گرامی حضرت علی علیه السلام) در خدمت و
نگهداری ایشان کوشا بودند.
حضور پیامبر اکرم در خانه عمو عادی
نبود. آنجا نیز نشانه های بزرگی ایشان همه جا دیده می شد و خیر و برکت به
خانه ابوطالب (علیه السلام) آمده بود. فاطمه بنت اسد می گوید از زمانی که
پیامبر به خانه آنها آمده بود، درختی که سالیان سال خشک بود، سبز شده و
میوه می داد.
همچنین از ابوطالب نقل است در شب ها از آن حضرت، سخنان و دعاها و مناجات هایی می شنیدند.
در رسم عرب نبود که در هنگام غذا خوردن و آشامیدن نام خدا را ببرند، اما
برخلاف آنها پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان سنین طفولیت عادت
داشتند که تا نام خدا را نمی برند، نمی خوردند و نمی آشامیدند و هنگامی که
از طعام دست می کشیدند، شکر خدا را می کردند.
يكشنبه ۲۷ دی ۹۴
یکی از اصطلاحات بسیار رایج در فرهنگ مهدویّت واژه «ظهور» است. این کلمه از نظر لغت به معنای آشکار شدن چیز پنهان است. [1] .
نکته مهم در ظهور مسبوق بودن آن به غیبت است. اما در اصطلاح مهدویّت مقصود،
ظاهر شدن حضرت مهدی علیه السلام پس از پنهان زیستن طولانی، جهت قیام و بر
پایی حکومت عدل جهانی است.
دوران ظهور را میتوان به مراحل ذیل تقسیم کرد:
مرحله نخست ظهور و آشکار شدن که تنها در اراده و علم الهی است.
مرحله بعد قیام و نهضت به امر الهی و خروج بر ستمگران و مبارزه با دشمنان است.
و مرحله پایانی، مرحله تثبیت و حکومت جهانی است.
یک . روایات مرحله نخست:
1 . زراره میگوید از امام باقرعلیه السلام شنیدم که فرمود: «همانا برای قائم غیبتی است قبل از ظهورش...». [2] .
2 . امام صادق علیه السلام نیز درباره ظهور آن حضرت فرمود: «پس چون خداوند
اراده فرمود امر او [حضرت مهدی علیه السلام] را ظاهر سازد، به قلب او الهام
نماید، پس ظاهر میشود و آن گاه به امر الهی قیام میکند». [3] .
گفتنی است که مرحله قیام متأخر بر مرحله ظهور است؛ به این بیان که ابتدا
ظهور حاصل میشود و پس از آن با جمع شدن یاران حضرت و آماده شدن دیگر
شرایط، آن حضرت قیام میفرماید.
دو . روایات قیام آن حضرت:
1 . امام سجادعلیه السلام فرمود: «اِذا قَامَ قائِمُنا اَذْهَبَ اللَّهُ
عَزَّوَجَلَّ عَنْ شِیعَتِنا العاهَةَ وَ...» [4] ؛ «در آن هنگام که قائم
ما قیام کند، خداوند ترس را از دل شیعیان ما بردارد و...».
2. امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «قائم در حالی قیام خواهد کرد که بیعت احدی بر گردن او نیست». [5] .
آنچه گفته شد، بدین معنا نیست که تمام روایاتی که از کلمه قیام و مشتقات آن
استفاده کرده، دقیقاً ناظر به مرحله قیام است؛ بلکه در مواردی قیام بر
مرحله ظهور حضرت مهدیعلیه السلام نیز تطبیق شده است. اما عمدتاً روایاتی
که قیام و مشتقات آن را در بر گرفته، سخن از مرحلهای پس از آغاز ظهور
دارد.
3 . از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله روایت شده است: «هرگز رستاخیز
به پا نگردد، مگر اینکه قبل از آن قائم برای حق از خاندان ما قیام کند».
[6] .
4 . امام باقرعلیه السلام فرمود: «اِذا قَامَ قائِمُنا وَضَعَ اللّهُ
یَدَهُ عَلَی رُوُوسِ العِبادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُم وَ...» [7] ؛
«هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند دستش را بر سر بندگان گذاشته،
اندیشه های ایشان جمع میگردد».
شاید بتوان اختلاف روایات زمان ظهور را نیز با این بیان رفع نمود؛ به این
بیان که برخی روایات ناظر به زمان ظهور و برخی دیگر ناظر به زمان قیام
باشد. (وقت ظهور)
گفتنی است در پاره ای از روایات، از ظهور و قیام حضرت مهدی علیه السلام با عنوان «خروج» یاد شده است.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «خروج قائم محتوم است». [8] ([ اَشْراطُ السَّاعَة)
آن حضرت همچنین فرمود: «دنیا به پایان نرسد تا اینکه مردی از خاندان من خروج کند که به حکومت آل داوود حکم نماید...». [9] .
پی نوشت ها:
[1] خلیل بن احمد، العین، ج 4، ص 37.
[2] علل الشرایع، ج 1، ص 246، ح 9؛ کتاب الغیبة، ص 332، ح 274.
[3] الغیبة، ص 187، ح 40.
[4] کتاب الخصال، ج 2، ص 541، ح 14.
[5] الغیبة، ص 191، ح 45.
[6] عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 59، ح 230.
[7] الکافی، ج 1، ص 25، ح 21.
[8] کتاب الغیبة، ص 454، ح 461.
[9] الکافی، ج 1، ص 397، ح 2.
شنبه ۲۶ دی ۹۴
گویند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط سه روز - یا به نقلی هفت
روز - از مادر گرامیشان حضرت آمنه (سلام الله علیها) شیر خورده اند و پس از
آن طبق رسم بزرگان عرب برای ایشان دایه انتخاب کردند. در تاریخ این دایه
ها را دو تن گفته اند که به ترتیب زیر می باشند:
1- ثُوُیبِه
َاسلَمیه؛ که مدتی به پیامبر شیر داد. به خاطر این امر او تا آخر عمرش مورد
احترام رسول خدا و همسر گرامیشان حضرت خدیجه علیهاالسلام بود و رسول خدا
از شنیدن خبر فوت او متاثر گشتند.
2- حُلیمه سُعدیه؛ دختر ابو ذُؤیب که سه فرزند داشته و یکی از فرزندان او هم از پیامبر پرستاری کرده است.
اعراب به چند منظور فرزندان خود را به دایه ها می سپردند:
اولا این که فرزندان آنها در محیط صحرا پرورش یابند و در هوای پاک آنجا بدنشان سالم و قوی شود.
ثانیا از آنجایی که مردم صحرا کمتر با ملت ها و زبان های دیگر برخورد و
اختلاط داشتند زبان خالص عربی را به خوبی و درستی یاد بگیرند.
ثالثا این که از بیماری ها از جمله وبا که گاه و بیگاه در مکه شایع می شد، در امان بمانند.
بعد از چهار ماه از ولادت پیامبر، دایه های قبیله بنی سعد به مکه آمدند و
از آنجایی که پیامبر فقط از سینه حلیمه شیر خورد، ایشان را به حلیمه دادند.
حلیمه می گوید از روزی که پیامبر به خانه او رفتند، خیر و برکت هم، به
خانه او آمد و روز به روز بیشتر شد و گله و دارایی اش فزونی یافت. با وجود
این که صحراها و شهرها را خشکسالی فرا گرفته بود، گوسفندان آنها فربه و سیر
بوده، شیر داشتند. همچنین درختان خشکیده خانه آنها سرسبز و با طراوت شدند و
شتر آنها که شیرش خشک شده بود، شیر بسیاری داشت.
همینطور بیمارانی که به نزد آنها می رفتند به برکت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شفا می یافتند.
مدت پنج (یا شش سال) پیامبر اکرم در میان قبیله بنی سعد بوده و رشد و نمو
کافی نمودند و در این مدت حلیمه دو یا سه بار ایشان را نزد مادرشان برده و
در مرتبه آخر نیز ایشان را برای همیشه به آمنه (سلام الله علیها)
بازگردانید.
گفته می شود، هنگامی که پیامبر اکرم با خدیجه کبری
ازدواج نمودند، حلیمه نزد آنها رفته و از خشکسالی نزد ایشان شکایت نمود. آن
حضرت نیز تعدادی گوسفند و شتر به حلیمه دادند و او نزد خانواده اش بازگشت.
همچنین بعد از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که حلیمه نزد
ایشان آمد و خود و همسرش اسلام آوردند.
شنبه ۲۶ دی ۹۴
روایات فراوانی بیان میدارد که تنها دین مورد قبول در عصر ظهور، همانا
«دین اسلام» است و با توجه به شرایطی که در عصر ظهور تحقق مییابد، ندای
توحید در سراسر گیتی حکم فرما خواهد شد.
امام حسین علیه السلام در توصیف حضرت مهدی علیه السلام میفرماید: «...
وَیُظْهِرُ بِهِ دینَ الحَقِّ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ
المُشْرِکُونَ» [1] ؛ «خداوند به وسیله او دین حق را بر تمامی ادیان ظهور
میبخشد و اگرچه مشرکان آن را نپسندند».
امام صادق علیه السلام فرموده است: «اِذا قامَ القائِمُعلیه السلام
لایَبْقَی اَرْضٌ اِلاَّ نُودِیَ فیها بِشَهادَةِ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ
اللهَ واَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»؛ [2] «در آن هنگام که قائم قیام
کند، هیچ سرزمینی باقی نخواهد ماند؛ مگر اینکه شهادت به توحید و نبوّت در
آن ندا خواهد شد».
البته از ظاهر برخی روایتها این انگاره حاصل میشود که آن حضرت آیین و روش
جدید خواهد آورد! و این سؤال پیش میآید که با توجه به اینکه قرآن کریم
کتاب جاودان الهی است، و اسلام آیین ابدی، چگونه امام مهدی علیه السلام
آیین جدید و کتاب تازه برای بشریت به ارمغان می آورد؟!
در پاسخ گفتنی است که: او تحکیم بخش دین اسلام و گسترنده قانون قرآن در
سراسر گیتی است؛ پس ناگزیر باید اسلام و تعالیم قرآن را به اجتماعات بشری
عرضه کند و مردمان را به پذیرش و باور اصول و فروع آن فرا خواند. آیین نو و
کتاب جدید و برنامه و راه و روش تازه و دیگر تعبیرهایی از این دست که در
احادیث رسیده [3] ، برای تبیین مسائلی است:
1. احکام و معارف فراوانی از مجموعه فرهنگ اسلام، در گذشته بنا به عللی
تبیین نگشته یا متناسب با سطح فرهنگ و فکر اجتماع گذشته نبوده است و یا
زمینه عملی آنها وجود نداشته است. بازگویی چنین معارف و مسائلی، بیگمان
برای جامعه اسلامی، ناشناخته خواهد بود و چون امام مهدی علیه السلام این
تعالیم را از ظاهر و باطن قرآن کریم استنباط میکند و به مردم میآموزد،
برای آنان تازگی دارد و آیین نو و کتاب جدید انگاشته میشود.
2. معارف و احکامی از قرآن کریم و اسلام، فراموش شده و از یادها رفته است؛
به گونه ای که در جامعه اسلامی ناآشنا و برای مسلمانان ناشناخته است. طرح
این مسائل نیز کتاب و آیین نو پنداشته میشود.
3. اصول و احکام فراوانی دچار تحریف و دگرگونی معنوی یا موضعی گشته است و
امامعلیه السلام آنها را - چنان که در اسلام اصیل بوده است - دیگر باره
مطرح میسازد و تحریف و انحرافهای روی داده را روشن میکند و مفهوم حکم یا
جایگاه آن را مشخص میسازد. این با طرز تلقی و برداشت عمومی مردم و برخی
از علما سازگاری ندارد؛ از این رو برنامه جدید و راه و روش تازه حساب
میشود.
بنابراین بیشترین مسائلی را که امام مورد توجه قرار میدهد و برای جامعه
اسلامی تازه و جدید جلوه میکند و ناشناخته و ناآشنا مینماید؛ مسائل مربوط
به عدالت اجتماعی و امور مالی و معیشتی است؛ یعنی، موضوعی که انسان سخت
نیازمند به آن بوده و بدان نرسیده است، همین امر نیز مشکل نابسامانی اصلی
زندگی بشر امروز را تشکیل میدهد و اجرای آن (برقراری عدل و دادگری در
سراسر گیتی) از اقدام های اصلی امام مهدی علیه السلام خواهد بود.
به عنوان مثال: امام موعودعلیه السلام به موضوع مساوات اسلامی شکل قانونی و
الزامی میدهد؛ چنان که اسحاق بن عمّار میگوید: «نزد امام صادق علیه
السلام بودم، آن حضرت از تساوی مردم با یکدیگر و حقی که هر کس بر دیگران
دارد، سخن گفت؛ من سخت در شگفت شدم! فرمود: «اِنَّما ذلِکَ اِذا قامَ
قائِمُنا وَجَبَ عَلَیْهِمْ اَنْ یُجَهَّزُوا اِخوانَهُم وَاَنْ
یُقَوُّوهُمْ» [4] ؛ این، به هنگام رستاخیز قائم ما است، که در آن روزگار،
واجب همگانی است که به یکدیگر وسایل رسانند و نیرو بخشند».
این موضوع در بسیاری دیگر از تعالیم اسلامی آمده است؛ لیکن به نام احادیث
اخلاقی کنار گذاشته شده و در فقه مطرح نگشته و در برنامه های الزامی
حکومتها و اجتماعات اسلامی به صورت اصل و قانون تثبیت نشده است! روشن است
که چون این تعالیم عملی شود، به صورت احکامی جدید جلوه میکند و...
امام مهدی علیه السلام از طواف مستحب با وجود کثرت طواف واجب، منع میکند
[5] مساجد و معابد مجلل و تزیین یافته شهرها و آبادیها را خراب میکند و
همه زواید و تشریفات و کاشی کاریها و گنبدها و گلدسته ها و زیورهای آنها
را می پیراید [6] و بودجه آنها را برای رفاه حال انسانها صرف میکند.
مساجد و معابد را ساده و بی آرایش و بی آلایش میسازد و...
امام مهدی علیه السلام سود در مبادلات بازرگانی و داد و ستدها را بر
میدارد و مردمان را مأمور میسازد تا هر کس به صورت خدمتگزاری نسبت به
جامعه کار کند و در برابر کالای عرضه شده سودی نگیرد. [7] و خود نیازهای
خود را همین سان از دیگران تأمین میکند.
امام مهدی علیه السلام بر بیشتر تفسیر و تأویل هایی که در قرآن کریم و
احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام صورت
گرفته است، خط بطلان میکشد و آرا و اندیشه ها را تابع و پیرو قرآن میسازد
و در چارچوبهای قرآنی می آورد. [8] .
و بدین سان مسائل و معارف و احکام جدیدی را امام مطرح میکند که برای مردم
ناشناخته است و آنها را آیین جدید و کتاب تازه می انگارند و گه گاه با امام
بر سر این مسائل درگیر نیز میشوند، و در این صورت جنگ با خودی و جامعه
اسلامی رخ میدهد. [9] .
فرازهایی از دعای ندبه از این چگونگی پرده برداشته میگوید: «اَیْنَ
المُدَّخَّرُ لِتَجْدیدِ الفَرائِضِ وَالسُّنَنِ، اَیْنَ المُتَخَیَّرُ
لِاِعادَةِ المِلَّةِ وَالشَّریعَةِ، اَیْنَ المُؤَمَّلُ لِاِحْیاءِ
الکِتابِ وَحُدُودِهِ، اَیْنَ مُحْیی مَعالِمِ الدّینِ وَاَهْلِهِ...».
[10] .
«کجا است آن کسی که برای تجدید و زنده کردن فرایض و سنن (آیین اسلام که محو
و فراموش شده) ذخیره شده است؟ کجا است آن کسی که برای برگرداندن (حقایق)
ملّت و شریعت (دین مقدّس اسلام) انتخاب و برگزیده شده است؟ کجاست آنکه برای
احیا و زنده کردن کتاب آسمانی قرآن و حدودش مورد امید و آرزوست؟ کجا است
زنده کننده نشانه های دین و اهل آن؟...».
پی نوشت ها:
[1] کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 317، ح 3.
[2] تفسیر عیاشی، ج 1، ص 81 و183؛ ر.ک: کمال الدین، ح 1، ص 254، ح 4.
[3] ر.ک: الغیبة، ص 322، ح 5، ص 320، ح 1؛ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 384؛ اربلی، کشف الغمة، ج 2، ص 465.
[4] وسائل الشیعة، ج 120، ص 26.
[5] الکافی، ج 4، ص 427؛ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 525.
[6] ر.ک: کتاب الغیبة، ص 206، ح 175؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 264؛ قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج 1، ص 453، ح 39.
[7] ر.ک: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 313؛ شیخ طوسی، التهذیب، ج 7، ص 178.
[8] ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 138.
[9] عصر زندگی، ص 179 - 175.
[10] سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ص 504.
شنبه ۲۶ دی ۹۴
در بعضی از روایات، اساسی ترین ویژگی دوران غیبت کبری «حیرت و سرگردانی»
مردم ذکر شده است؛ بویژه هر چه به ظهور نزدیکتر میشویم، بر شدّت این حیرت
افزوده میشود. در این دوران انسانها به جهت فقدان رهبری الهی، هر چه
بیشتر در تحیر، سرگردانی، و ضلالت و گمراهی به سر خواهند برد. البته افراد
بسیاری نیز با اهتمام جدّی به پروای الهی، از این آزمایش به سلامت عبور
کرده، ایمان خود را حفظ میکنند.
عبدالعظیم بن عبد اللَّه حسنی، از امام نهم، از پدرانش حدیث کرده که
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «لِلْقائِمِ مِنّا غَیْبَةٌ اَمَدُها
طَویلٌ، کَاَنِّی بِالشّیعَةِ یَجُولُونَ جَوَلانَ النَّعَمِ فی غَیبَتِهِ،
یَطْلُبُونَ المَرْعی فَلا یَجِدُونَهُ، اَلا فَمَنْ ثَبَتَ مِنهُمْ عَلی
دِینِهِ وَلَمْ یَقْسُ قَلبُهُ لِطُولِ اَمَدِ غَیبَةِ اِمامِهِ فَهُوَ
مَعی فی دَرَجَتی یَوْمَ القِیامَةِ، ثُمَ قالَعلیه السلام: اِنَّ
القائِمَ مِنَّا اِذا قامَ لَمْ یَکُنْ لِاَحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ،
فَلِذلِکَ تُخفی وِلادَتُهُ وَیَغیبُ شَخْصُهُ» [1] ؛ «برای قائم ما غیبتی
است که مدتش طولانی است. گویا شیعه را میبینم که در غیبتش چون چهار پایان
جولان میزنند و چراگاه میجویند و به دست نمی آورند. آگاه باشید هر
کدامشان بر دین خود ثابت بماند و برای طول غیبت امام دلش دچار قساوت نشود،
او در روز قیامت در درجه من با من است. سپس فرمود: به راستی قائم ما چون
قیام کند، برای کسی در گردن او بیعتی نباشد و از این جهت است که ولادتش
پنهان و شخص او غایب است».
در برخی روایات این حیرت و سرگردانی، به خود حضرت مهدی علیه السلام نیز
نسبت داده شده است؛ البته نحوه حیرت ایشان با مردم کاملاً متفاوت است. اصبغ
بن نباته گوید: «بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شدم و دیدم در اندیشه
فرو رفته و با انگشت بر زمین خط میکشد، پرسیدم: ای امیرالمؤمنین! چرا شما
را اندیشناک میبینم و چرا بر زمین خط میکشید؟ آیا به زمین و خلافت در آن
رغبتی دارید؟ فرمود:
«لاوَاللّهِ ما رَغِبْتُ فیها وَلا فِی الدُّنیا یَوْماً قَطُّ وَلکِنْ
فَکَّرْتُ فی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْری الحادی عَشَرُ مِنْ وُلْدی،
هُوَ المَهْدِیُّ یَمْلَأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرَاً وَظُلْماً،
تَکُونُ لَهُ حَیْرَةٌ وَغَیْبَةٌ، یَضِلُّ فیها اَقوامٌ وَیَهتَدی فیها
آخَرُونَ» [2] و [3] ؛ «لاواللّه! نه به آن و نه به دنیا هیچ روزی رغبتی
نداشته ام؛ لکن در مولودی می اندیشم که از سلاله من و یازدهمین فرزند من
است. او مهدی است و زمین را پر از عدل و داد میسازد؛ همانگونه که پر از
ظلم و جور شده باشد. او را حیرت و غیبتی است که اقوامی در آن گمراه شده و
اقوامی دیگر در آن هدایت یابند».
البته این احتمال وجود دارد که مقصود از حیرت در این روایت، سرگردانی مردم
باشد؛ ولی از آنجایی که فرموده برای او غیبت و حیرت - هر دو - هست و غیبت
به مهدی علیه السلام نسبت داده شده، بنابراین این احتمال نیز وجود دارد که
حیرت مربوط به آن حضرت هم باشد.
چرا که حیران به کسی میگویند که در کار خود گشایشی نمیبیند [4] و حضرت
مهدی علیه السلام نیز در دوران غیبت چنین است. همچنین ام هانی ثقفیه گوید:
بامداد خدمت سرورم امام محمدباقرعلیه السلام رسیدم و گفتم: ای آقای من!
آیه ای از کتاب خدای تعالی بر دلم خطور کرده است و مرا پریشان ساخته و خواب
از چشمم ربوده است، فرمود: ای ام هانی! بپرس، گوید: پرسیدم: ای سرورم! این
قول خدای تعالی «فَلا اُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ، الجَوارِ الکُنَّسِ» [5]
فرمود: «نِعْمَ المَسْأَلَةُ سَأَلْتِنی یا اُمَّ هانیُّ هذا مَوْلُودٌ فی
آخِرِ الزَّمانِ هُوَ المَهْدِیُّ مِنْ هذِهِ العِتْرَةِ، تَکُونُ لَهُ
حَیْرَةٌ وَغَیْبَةٌ یَضِلُّ فیها اَقوامٌ، وَیَهْتَدی فیها اَقْوامٌ،
فَیاطُوبی لَکِ اِنْ اَدرَکْتِهِ، وَیا طُوبی لِمَنْ اَدرَکَهُ» [6] ؛ «ای
ام هانی! خوب مسألهای پرسیدی، این مولودی در آخِرُالزّمان است. او مهدی
این عترت است و برای او حیرت و غیبتی خواهد بود که اقوامی در آن گمراه شوند
و اقوامی نیز هدایت یابند و خوشا بر تو اگر او را دریابی و خوشا بر کسی که
او را دریابد».
پی نوشت ها:
[1] کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، ص 303، ح 14 و اعلام الوری، ص 426.
[2] ر.ک: کتاب الغیبة، ص 336؛ الغیبة، ص 60، ح 4.
[3] شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، باب 26، ح 1.
[4] ر.ک: مجمع البحرین، ح 3، ص 280.
[5] تکویر (81): آیه 2 و 3.
[6] کمال الدین و تمام النعمة، باب 32، ح 14.
جمعه ۲۵ دی ۹۴
تشکیل دولت مستضعفان و تحقق بخشیدن به آرمان والا و الهی حکومت فرو دستان و
عقب نگه داشته شدگان، از برنامه های اصلی و اقدامهای اساسی و تردیدناپذیر
مهدی موعودعلیه السلام است. در جامعه و نظامی که امام مهدی علیه السلام
بنیاد مینهد، زمام همه امور در دست طبقات محروم است و مستضعفان بر آن حکم
میرانند و به اداره جامعه میپردازند.
چنین آرمانی، هدف اصلی همه ادیان آسمانی به ویژه اسلام بوده است. در تعالیم
ادیان، معیارها و اصولی بیان شده که جهت گیری کلی به سود مستضعفان و تحقّق
بخش حاکمیت آنان است و رویارویی و نبرد اصلی پیامبران، با همین طبقات
اشراف، مسرفان، مترفان و مستکبران بوده است؛ یعنی، طبقاتی که همواره از تن
دادن به حق و عدل سرباز میزده اند و خوی و خصلت برتری جویی، سلطه طلبی، حق
کشی و بیدادگری راه و روش ایشان بوده است.
خداوند در قرآن میفرماید: «وَنُریدُ اَنْ نَمُنَ عَلَی الَّذِینَ
استُضْعِفُوا فِی الاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُم اَئِمةً وَ نَجْعَلَهُمُ
الوارِثینَ» [1] ؛ «و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند
منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین]
کنیم».
این آیه به صراحت، از امامت مستضعفان سخن گفته و فرو دستان و مستضعفان را
میراث برِ آن زمین معرفی کرده است، روشن است که در دوران ظهور و قیام مهدی
آل محمدصلی الله علیه وآله این وعده خدایی تحقق میپذیرد و حکومت آل
محمدصلی الله علیه وآله؛ یعنی، همان حکومت مردم مستضعف و رسیدن محرومان به
حق خود.
از نظر دیگر برای اجرای عدالت راستین، حاکمیت فرودستانِ محروم ضرورت دارد؛
زیرا در تمامی دوران گذشته تاریخ، مورد اصلی ظلم و بی عدالتی، طبقات محروم
بوده اند و سرانجام باید پدیده ناهنجار و ضد بشری «استضعاف» - که تعبیری از
همه ظلمها و ستمها است - از میان برود و انسان از زیر بار سنگین و
شکننده آن آزاد شود.
برای این امر مهم، مبارزه با علل اصلی «استضعاف» ضرورتی اجتناب ناپذیر است.
روشن است که زورمندان و زرمداران، دو عامل اصلی استضعاف در گذشته و اکنون
بوده اند. هر ظلم و ستمی که به محرومان و بی پناهان شده است، یا مستقیم به
دست حکومتهای اشرافی و مرفّه انجام گرفته است و یا به دست طبقات اشراف و
سرمایه دار که در زیر چتر حمایت حکومتهای مستکبر قرار داشتند و با حکایت
قانونی و عملی آنها، راه ظلم، تحمیل و استثمار را هموار میساختند.
این نظامها و جریانهای ضد بشری، هنگامی پایان می یابند که حکومت و قدرت
سیاسی و نظامی جامعه، به دست طبقات محروم و مستضعف سپرده شود. دفاع از حقوق
پایمال شده فرودستان و مستضعفان، آن گاه امکان دارد که حاکمیت به دست آنان
سپرده شود. هر حکومتی - هر چه صالح باشد - نمیتواند حقوق محرومان را به
آنان بازگرداند؛ مگر اینکه خود از این طبقه باشد و دردهای این طبقه را با
تمام وجود خویش لمس کرده باشد. از این رو، باید مستضعفان حاکمیت یابند و
این از شاخه های اصلی اجرای عدالت مطلق است. [2] .
پی نوشت ها:
[1] قصص (28)، آیه 5.
[2] عصر زندگی، ص 165 - 174.
پنجشنبه ۲۴ دی ۹۴
مقدمه: شناخت ذات الهی ممکن نیست مگر از طریق شناخت صفات
او. مقاله حاضر که گفتاری از استاد محمد تقی مصباح یزدی پیرامون شناخت صفات
خداوند متعال است در این زمینه تقدیم می گردد.
صفاتی که به خدای متعال، نسبت داده می شود یا مفاهیمی است که با توجه به
نوعی از کمال، از ذات الهی انتزاع می شود مانند حیات و علم و قدرت، و یا
مفاهیمی است که از نوعی رابطه بین خدای متعال و مخلوقاتش انتزاع می شود
مانند خالقیت و رزاقیت. دسته اول را «صفات ذاتیه » و دسته دوم را «صفات
فعلیه » می نامند.
فرق اصلی بین این دو دسته از صفات آنست که در دسته اول، ذات مقدس الهی،
مصداق عینی آنهاست، اما دسته دوم حکایت از نسبت و اضافه ای بین خدای متعال و
آفریدگان دارد و ذات الهی و ذوات مخلوقات به عنوان طرفین اضافه در نظر
گرفته می شوند مانند صفت خالقیت که از وابستگی وجودی مخلوقات به ذات الهی،
انتزاع می شود و خدا و مخلوقات طرفین این اضافه را تشکیل می دهند و در خارج
حقیقت عینی دیگری غیر از ذات مقدس الهی و ذوات مخلوقات بنام «آفریدن »
وجود ندارد البته خدای متعال در ذات خود، قدرت بر آفریدن دارد ولی «قدرت »
از صفات ذات است و «آفریدن » مفهومی است اضافی که از مقام فعل، انتزاع می
شود و از اینروی «آفریدگار» از صفات فعلیه بشمار می آید مگر اینکه بمعنای
«قادر بر آفریدن » در نظر گرفته شود که بازگشت به صفت قدرت می کند.
مهمترین صفات ذاتیه الهی، حیات و علم و قدرت است.و اما سمیع و بصیر اگر
به معنای علم به مسموعات و مبصرات، یا قادر بر سمع و ابصار باشد بازگشت به
علیم و قدیر می کند و اگر منظور از آنها شنیدن و دیدن بالفعل باشد که از
رابطه بین ذات شنونده و بینده با اشیاء قابل شنیدن و دیدن انتزاع می شود
باید از صفات فعلیه شمرده شود چنانکه گاهی «علم » نیز به همین عنایت بکار
می رود و بنام «علم فعلی » موسوم می گردد.
بعضی از متکلمین، کلام و اراده را نیز از صفات ذاتیه بشمار آورده اند که بعدا درباره آنها بحث خواهد شد.
ساده ترین راه برای اثبات حیات و قدرت و علم الهی اینست که این مفاهیم
هنگامی که در مورد مخلوقات بکار می رود حکایت از کمالات آنها می کند پس
باید کاملترین مرتبه آنها در علت هستی بخش، موجود باشد. زیرا هر کمالی که
در هر مخلوقی یافت شود از خدای متعال است و بخشنده آنها باید واجد آنها
باشد تا به دیگران افاضه کند و ممکن نیست کسی که حیات را می آفریند خودش
فاقد حیات باشد یا کسی که علم و قدرت را به مخلوقات، افاضه می کند خودش
جاهل و ناتوان باشد. پس وجود این صفات کمالیه در بعضی از مخلوقات، نشانه
وجود آنها در آفریدگار متعال می باشد بدون اینکه توام با نقص و محدودیتی
باشد. به دیگر سخن: خدای متعال، دارای حیات و علم و قدرت نامتناهی است.
اینک به توضیح بیشتری درباره هر یک از این صفات می پردازیم.
منبع : آموزش عقاید , مصباح یزدی، محمد تقی
چهارشنبه ۲۳ دی ۹۴
در روایتی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام مفاد بیعت نامه مردم و حضرت
مهدی علیه السلام اینگونه مورد اشاره قرار گرفته است: «... با او بیعت
میکنند که هرگز دزدی نکنند. مرتکب فحشا نشوند. مسلمانی را دشنام ندهند.
خون کسی را به ناحق نریزند. به آبروی کسی لطمه نزنند. به خانه کسی هجوم
نبرند. کسی را به ناحق نزنند. طلا، نقره، گندم و جو ذخیره نکنند. مال یتیم
نخورند. در مورد چیزی که یقین ندارند، گواهی ندهند.
مسجدی را خراب نکنند. مشروب نخورند. حریر و خز نپوشند. در برابر سیم و زر
سر فرود نیاورند. راه را بر کسی نبندند. راه را ناامن نکنند. گرد هم جنس
بازی نگردند. خوراکی را از گندم و جو انبار نکنند. به کم قناعت کنند.
طرفدار پاکی باشند و از پلیدی گریزان باشند. به نیکی فرمان دهند و از
زشتیها باز دارند. جامه های خشن بپوشند. خاک را متکای خود سازند. در راه
خدا حق جهاد را ادا کنند و...».
او نیز در حق خود تعهد میکند که:
«از راه آنان برود، جامه ای مثل جامه آنها بپوشد. مرکبی همانند مرکب آنان
سوار شود و آنچنانکه آنها خواهند، باشد... با کم راضی و قانع شود. زمین
را به یاری خدا پر از عدالت کند، آنچنانکه پر از ستم شده است. خدا را
آنچنانکه شایسته است بپرستد. برای خود دربان و نگاهبان اختیار نکند». [1]
.
پی نوشت ها:
[1] منتخب الاثر، ص 469.
چهارشنبه ۲۳ دی ۹۴
اعتقاد به «حکومت صالحان» میان مسلمانان (به ویژه شیعیان) وجود داشته است.
مراد از «حکومت صالحان» آن است که در جامعه بشری - و به طور خاصّ در جامعه
دینی و اسلامی - چاره ای جز به دست گرفتن قدرت سیاسی، به وسیله انسانهای
صالح، دیندار، عادل، امین، پارسا، شجاع و مورد اعتقاد و اعتماد مردم نیست؛
وگرنه نه دیانت بر جای میماند و نه عدالت محقق میشود و نه مردم به سعادت
واقعی خواهند رسید. برای اثبات این مدعا، به دلایل عقلی و نقلی استناد شده
است؛ از جمله اینکه «وجود نظام آفرینش دلیل روشنی بر پذیرش یک نظام صحیح
اجتماعی در آینده، در جهان خواهد بود». از نظر نقلی هم به برخی از آیات و
روایات الاحتجاج و استناد شده است؛ از جمله آیه 105 سوره «انبیاء» است که
از آن ضرورت قطعی قیام مصلح جهانی و تشکیل حکومت عدل الهی و اسلامی،
استنباط میشود.
از نظر شیعیان دوازده امامی، حکومت صالحان منحصراً حکومتی است که در رأسش
معصوم باشد و معصوم نیز در حال حاضر فقط یک تن بیش نیست که غایب است؛ از
این رو تا کنون حکومت صالحان بر جهان حکم نرانده است و پس از این فقط با
ظهور امام زمان و مهدی منتظرعلیه السلام مورد اعتقاد شیعیان، حکومت صالح
جهانی و ایده آل محقق خواهد شد.
چهارشنبه ۲۳ دی ۹۴
اولین اقدام حضرت مهدی علیه السلام در ابتدای ظهور گرفتن بیعت از یاران خود
است. «بیعت» واژه عربی از ریشه (ب ی ع) به معنای خرید و فروش و ایجاب و
قبول بیع و در اصطلاح بر هم زدن کف دست راست از طرفین به نشانه ختم معامله و
تسلیم است و نیز به هر عمل و رفتاری اطلاق میشود که شخص به وسیله آن
فرمانبرداری خود را از شخص دیگر و سرسپردگی در برابر امر و سلطه او نشان
دهد.
شاید اطلاق کلمه «بیعت» به این معنا، از این جهت بود که هر یک از دو طرف،
تعهّدی همچون دو معامله گر در برابر دیگری میکردند؛ بیعت کننده حاضر
میشود تا پای جان و مال و فرزند در راه اطاعتِ او بایستد و بیعت پذیر نیز
حمایت و دفاع او را بر عهده میگیرد.
قرائن نشان میدهد که بیعت از نوآوریهای مسلمین نیست؛ بلکه سنتی بوده که
قبل از اسلام در میان عرب رواج داشت و به همین دلیل در آغاز اسلام - که
طائفه «اوس» و «خزرج» درموقع حج از مدینه به مکه آمدند و با پیامبر
اسلام صلی الله علیه وآله در عقبه بیعت کردند - برخورد آنها با مسأله بیعت،
برخورد با یک امر آشنا بود، بعد از آن نیز پیغمبر گرامی اسلام صلی الله
علیه وآله در فرصتهای مختلف با مسلمانان تجدید بیعت کرد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله بیعت زنان را نیز می پذیرفت، اما نه از
طریق دست دادن؛ بلکه دستور میداد ظرف بزرگی از آب حاضر کنند. سپس آن حضرت
دست خود را در یک طرف ظرف فرو میبرد و زنان بیعت کننده در طرف دیگر.
گفتنی است در مورد پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام -
که از سوی خدا نصب میشوند - نیازی به بیعت نیست؛ یعنی، اطاعت پیامبرصلی
الله علیه وآله و امام معصوم علیه السلام منصوب از سوی او، واجب است؛ خواه
بر کسانی که بیعت کرده یا نکرده باشند.
و به تعبیر دیگر لازمه مقام نبوّت و امامت، وجوب اطاعت است؛ همانگونه که
قرآن میفرماید: «یَا اَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللّهَ
وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ». [1] ای کسانی که
ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز]
اطاعت کنید.
حال این پرسش پیش می آید که اگر چنین است پس چرا پیامبرصلی الله علیه وآله
از یاران خود یا تازه مسلمانان، بیعت گرفت که دو نمونه آن (بیعت رضوان و
بیعت با اهل مکه) در قرآن صریحاً آمده است. [2] .
پاسخ اینکه بدون شک این بیعت ها یک نوع تأکید بر وفاداری بوده که در مواقع
خاصی انجام میگرفته است؛ مخصوصاً برای مقابله با بحرانها و حوادث سخت از
آن استفاده میشده است تا در سایه آن روح تازه ای در کالبد افراد دمیده
شود. البته همین امر در بیعت با حضرت مهدی علیه السلام خواهد بود که جنبه
تأکید بر وفاداری دارد. یکی از کارهای نخست حضرت مهدی علیه السلام هنگام
ظهور بیعت با یاران خود است. این بیعت در مسجد الحرام و بین رکن و مقام
صورت میگیرد. [3] همچنین در روایات فراوانی نقل شده که اولین بیعت کننده
با حضرت مهدی علیه السلام، جبرئیل آن فرشته مقرب الهی است.
امام باقرعلیه السلام در ضمن روایتی میفرماید: «... پس نخستین کسی که با
او بیعت کند، جبرئیل است. سپس آن 313 نفر [بیعت میکنند]...». [4] پس از
این بیعت ویژه، حضرت مهدی علیه السلام با دیگر یاران خود بیعت خواهد نمود.
پی نوشت ها:
[1] نساء (4)، آیه 59.
[2] ر.ک: سوره فتح (48)، آیه 10 و 18.
[3] کتاب الغیبة، 476، ح 502.
[4] الغیبة، ص 314؛ روضةالواعظین، ص 290؛ ر.ک: الفتن، ص 183.
چهارشنبه ۲۳ دی ۹۴
سـید کـریـم ،
ما شما رو برای خودمون نمی خوایم ، مـا شما رو برای خــدا دوستتون داریم ، و هـر چه بنده تـر باشید بیش تـر دوستتون داریم ...
کسی می تونه در بست مخلص باشه، و تسلیم فرهنگ فاطمی باشه، فرهنگ حق
باشه، کسی می تونه که دلداده باشه، اونی که عاشق باشه از در این خونه هیچ
جایی نمی ره
الإمام الانیس الرفیق
آقا
خیلی زود رفیق میشه ، جوون خوب رفیق می خوای این رفیق، دنبال اون رفیقایی
نرو که دو روز تا موقعی که تو می تونی کارکنی براشون و یه چیزی بهشون بدی
باهاتن فردا که نتونی کاری براشون کنی یه لگدم بهت می زنن!
اون رفیقه و نعم الرفیق...
چهارشنبه ۲۳ دی ۹۴
تعلیم و تعلم ، برای عمل، مناسب است و
استقلال ندارد. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند : با عمل
بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملا شنوایی داشته باشید. بعضی می خواهند
معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند. بعضی "
التماس دعا" دارند، می گوییم "برای چه؟" درد را بیان می کنند، دوا را معرفی
می کنیم، بجای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: "دعا کنید!"
آیت الله بهجت