يكشنبه ۲۷ دی ۹۴
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شش ساله
شدند، مادر گرامیشان تصمیم گرفتند که ایشان را برای دیدن اقوام و خویشان،
همچنین زیارت قبر پدر، به یثرب ببرند. آنها یک ماه در یثرب ماندند.
در هنگام بازگشت به مکه، حضرت آمنه (سلام الله علیها) بیمار شده و در بین
راه درگذشتند. پس از مرگ مادر، عُبّدالمطلّب، جد ایشان که بزرگ قریش بوده،
شکوه پادشاهان و هیبت پیامبران را داشت، سرپرستی رسول خدا را به عهده گرفت.
گویند در کنار کعبه برای عبدالمطلب فرشی را می گستردند که به احترام او
هیچ کس بر روی آن جز خود او نمی نشست، و فرزندانش در کنار او می ایستادند.
اما هنگامی که محمد خردسال به جمع نزدیک می شد، عبدالمطلب او را در کنار
خود روی فرش جای می داد و می گفت: "به خدا سوگند که او مقامی بس بزرگ و
والا دارد. گویی می بینم که روزی می رسد که او سرور شما خواهد شد."
هنگامی که پیامبر هشت ساله شدند، عبدالمطلب نیز از دنیا رفت که رسول خدا
(صلی الله علیه و آله و سلم) از این واقعه بسیار اندوهگین شدند.
پس از آن سرپرستی پیامبر به ابوطالب (علیه السلام) عموی گرامی ایشان و بزرگ
قریش رسید. ابوطالب (علیه السلام) نیز پیوسته مراقب و مواظب ایشان بود. با
این که ابوطالب (علیه السلام) وضع مالی نسبتا خوبی نداشت، خود و همسر
گرامیشان فاطمه بنت اسد (مادر گرامی حضرت علی علیه السلام) در خدمت و
نگهداری ایشان کوشا بودند.
حضور پیامبر اکرم در خانه عمو عادی
نبود. آنجا نیز نشانه های بزرگی ایشان همه جا دیده می شد و خیر و برکت به
خانه ابوطالب (علیه السلام) آمده بود. فاطمه بنت اسد می گوید از زمانی که
پیامبر به خانه آنها آمده بود، درختی که سالیان سال خشک بود، سبز شده و
میوه می داد.
همچنین از ابوطالب نقل است در شب ها از آن حضرت، سخنان و دعاها و مناجات هایی می شنیدند.
در رسم عرب نبود که در هنگام غذا خوردن و آشامیدن نام خدا را ببرند، اما
برخلاف آنها پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان سنین طفولیت عادت
داشتند که تا نام خدا را نمی برند، نمی خوردند و نمی آشامیدند و هنگامی که
از طعام دست می کشیدند، شکر خدا را می کردند.