کنار پنجره ای بی پایان

 

دوستت دارم…

نه چون دیده‌ام، نه چون شناختی میان ما بوده،

دوستت دارم چون دلم از روزی که بی‌خبر از همه‌جا لرزید، فهمید تویی.


تو را از دورترین خیالِ شب می‌شناسم،

از سکوتی که گاه بی‌هیچ دلیلی می‌نشیند گوشه‌ی جانم.

تو را از نگاه‌هایی که هیچ‌کس را نمی‌جویند، می‌شناسم…

از نبودنت که شبیه بودنی عمیق است.


یوسفِ بی‌نشانِ من…

کجایی؟ که سال‌هاست پیراهنی نیامده تا این چشمان کور را دوباره روشن کند.

نه بوی آمدنت هست، نه آوای قدم‌هایت،

اما من… هنوز هر شب، کنار پنجره‌ای بی‌پایان،

با دل‌تنگی‌ام دست بر دلم می‌گذارم و تکرار می‌کنم:

دوستت دارم.


نه بلند، نه برای شنیدن کسی…

تنها برای خودت، اگر روزی از حوالی دلم گذشتی،

بدانی کسی، بی‌دلیل، بی‌نیاز،

فقط به خاطر بودنت در خیالش،

تو را…

عمیق، آرام،

دوست داشته است.

۰ ۲
بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞

-------------------------
به امید گوشه چشمی از جانب حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله علیها

1393/11/15
---------------------------
هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع شرعاحرام است.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان