نام تو را نوشتم ...


امشب نام تو را نوشتم
بر دیوار چاه
با انگشتانی که از بس دعا شدند
دیگر خط نمی‌ماند رویشان.
گفتم شاید بادی بیاید
ردی ببرد به سمتت،
شاید بوی خاک من
دل تو را خبر کند.
نوشتمت
نه برای این‌که بیایی،
که آمدن تو در قفس نیست،
بلکه برای این‌که خودم یادم نرود
هنوز هستی،
هنوز یوسفی در دوردست‌ها
که نامش برایم وضوست،
و دعایم همیشه از نام تو آغاز می‌شود.
یوسف...
دعا کن برای من
برای زنی که در چاه افتاده
و آن‌قدر مانده
که با تاریکی
خو گرفته است.

۰ ۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞

-------------------------
به امید گوشه چشمی از جانب حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله علیها

1393/11/15
---------------------------
هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع شرعاحرام است.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان