سایه ی خطا

به نام آنکه هم رازِ حضور است، هم شاهدِ غیبت.
چقدر با خودم حرف زده‌ام در این روزها…
حرف‌هایی که هیچ‌کس نمی‌شنود،
اما در سینه‌ام می‌پیچند مثل بادی که راهش را گم کرده.

کدام لحظه بود که همه‌چیز از دست رفت؟
کدام نفس که در آن لغزیدم؟
نمی‌دانم… فقط می‌دانم
از آن روز به بعد،
دنیایم رنگِ دوری گرفت
و هرچه جلوتر آمدم، این فاصله در من عمیق‌تر شد.

صبح‌ها چشم باز می‌کنم،
اما انگار روزی شروع نمی‌شود؛
شب‌ها چشم می‌بندم،
اما خوابی نمی‌آید.
همه‌چیز بی‌تو مثل هوایی‌ست که به سینه نمی‌رسد؛
نفس هست، اما نمی‌رود تا جان.

گاهی با خود می‌گویم
شاید این سوز، این تنهاییِ بی‌انتها،
سایه‌ی همان خطایی‌ست که یادم نیست
ولی در رگ‌هایم مانده.
شاید سهمم از زندگی،
چشیدنِ مزه‌ی نداشتنت بوده باشد.هرچه هست،
درونم مثل شمعی بی‌صدا می‌سوزد
و هر لحظه کوچک‌تر می‌شود،
اما خاموش نه.
و من مانده‌ام با این سوختن،
با این سؤال بی‌پاسخ
که چرا باید این‌چنین
روزها را بی‌تو بگذرانم ؟

🎵

۰ ۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞

-------------------------
به امید گوشه چشمی از جانب حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله علیها

1393/11/15
---------------------------
هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع شرعاحرام است.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان