و شاید،
این سفرِ من،
که از نور شروع شد و به سایه رسید،
نه رفتن به جایی دیگر،
که بازگشت به خودیست که پیش از تولد گم شده بود.
بازگشتی نه به گذشتهای روشن و مشخص،
بلکه به سکوتی آشنا،
که در آن هر چیز،
با تمام راز و ایهامش،
بینیاز از کلام،
تنها با یک نفس
همهی دلتنگیها را
در آغوش میکشد.
و من،
با دلتنگ بودنِ چیزی که هرگز ندیدهام،
با نوری که همیشه در عمق تاریکی روشن است،
به این آرامش میرسم،
که این سفر،
سفر بازگشت نیست،
بلکه سفرِ بودن است.