قصه‌ای از آن‌سوی سکوت (سایه‌های ناپیدا)

می‌دانم،

تو هم مثل من گاهی در میان سکوت،

سایه‌هایی را می‌بینی که هیچ‌کس نمی‌بیند.

سایه‌هایِ خلأ، نه نور

بر دیوارهای تنهایی‌مان نقشی کشیده‌اند

فقط خودمان می‌فهمیم.

در این سایه‌ها،

صدای نفس‌هایی هست،

که نه زمینی‌ست و نه آسمانی،

صدایی نرم و سرد،

در گوشِ روح‌مان می‌خواند 

نامِ گمشده‌ی گمگشتگی‌ها را

اما حتی شکلش را نمی‌توانیم به یاد آوریم.

و من،

در این بازی پنهانِ نور و تاریکی،

آموختم که گاهی باید بی‌صدا بمانم،

تا آنچه نمی‌دانم، خود را نشان دهد،

مثل بادی که از لای برگ‌ها می‌گذرد

و بوی بارانِ نیامده را با خود دارد.

۰ ۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞

-------------------------
به امید گوشه چشمی از جانب حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله علیها

1393/11/15
---------------------------
هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع شرعاحرام است.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان