نامرئی‌تر از سایه‌ام


من را کسی ندید...
نه آن‌گاه که لبخند زدم،
نه وقتی که پشت آن لبخند،
دلم شکست.

راه می‌رفتم
میان جمعیت‌هایی پر از صدا،
اما غربت،
در من ریشه کرده بود،
چنان عمیق،
که حتی خودم هم گاهی فراموش می‌کردم
چقدر تنهایم...

نه که کسی نباشد،
اما بودن بعضی‌ها
از نبودن هم، ساکت‌تر است.

من
مثل دعایی بی‌لب،
مثل اشکی بی‌چشم،
سال‌هاست که فقط "هستم"،
بی‌آن‌که دیده شوم...

و این بودن،
مثل شیشه‌ای پر از نور،
که هیچ‌کس نگاهش نمی‌کند
مبادا در خودش بازتاب شود...

اما هنوز،
هر شب،
در دل تاریکی،
با نوری پنهان
به سمت روشنی قدم می‌زنم.

شاید دیده نشوم،
اما "دیده می‌شوم"
در جایی فراتر از چشم‌ها...
آنجا که حضورِ خاموش،
از هزار صدا بلندتر است.

پ.ن:
غربتم را کسی نمی‌فهمد،
جز او که خودش،
تمام غریبان را
بی‌صدا آغوش می‌گیرد...


۰ ۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞

-------------------------
به امید گوشه چشمی از جانب حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله علیها

1393/11/15
---------------------------
هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع شرعاحرام است.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان