سکوتِ نگاه

صبح آمده، اما دل من هنوز در تو غرق است.

آفتاب می‌تابد،

اما نگاهت را حس می‌کنم که از پشت پرده‌های نور، بر تنِ جانم می‌لغزد.

 

باد می‌وزد و نامت را در گوشم نجوا می‌کند،

چنان که گویی لبانت بر لبان من است،

و هر تپشِ دل، آهنگی از نفسِ توست.

 

دست‌هایم خالی‌اند،

اما دلم پر است از لمسِ خیالی که نمی‌آید،

و هر نفس، هر نفس،

تپشِ تو را در رگ‌هایم می‌ریزد،

مست و سرکش، تا از خودم بی‌خبر شوم.

 

چشمانم به آسمان دوخته‌اند،

به همان ماهی که شب‌ها با من حرف می‌زد،

و حالا در روز،

می‌خواند نام تو را در من…

ای ماهِ من،

که حتی در روشنایی، شب را به جانم می‌آوری. 

 

۰ ۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞

-------------------------
به امید گوشه چشمی از جانب حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله علیها

1393/11/15
---------------------------
هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع شرعاحرام است.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان