شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم
نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم
از ازل ایل وتبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل وتبارم چه کنم
من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟!

دوباره جمعه گذشت و قنوت گریان ماند ...
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند ...
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما ...
پس از نیامدنت گوشه خیابان ماند ...
امسال هم که با همه هفته هاش رفت
یک جمعه هم نبود زمان قرار تو
با این شکوفه ها دل من خوش نمی شود
آید پس از کدام زمستان بهار تو؟
قلب مرا ز خانه تکانی معاف کن
بگذار روی شیشه بماند غبار تو
این روز ها همه به سفر فکر می کنند
من قصد کرده ام که بمانم کنار تو
امسال که به درد ظهورت نخورده ام
سال جدید کاش بیایم به کار تو
قلب را با بیقراری ساختند
حال چشمم را بهاری ساختند
انتظارت افضل الاعمال من
هر کسی را بهر کاری ساختند