شبلی گفت : من تصوف از سگی آموختم که بر در سرائی خفته بود و خداوند سرای(صاحبخانه) بیامد و آن سگ را همی راند و سگ دوباره باز آمد .
شبلی گفت : چه سگ پست و خواری است که او را میرانند و باز می آید .
سگ بفرمان خدا به بانگ آمد و گفت : ای شیخ کجا روم که خداوندم اوست ؟؟؟....کشف الاسرار:خواجه عبدالله انصاری ..........هیهات بر ما آدمیان که با کوچکترین رنجی که به ما میرسد ناشکری میکنیم و قدر پروردگار خود را نمیدانیم...و زود از درگاهش دور میشویم....و نا امید از باران رحمتش ..