من این چشمی که رؤیت را نمی بیند نمی خواهم!
که یعقوبی که یوسف را نبیند کور تر بهتر 🥺
هر شب دلم بهانه تو . . .هیچ؛ بگذریم . . .امشب دلم دوباره تو را . . . هیچ؛ شب بخیر . . .
من ار چه در نظرِ یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
+ بر من ببخش گاه چنان دوست دارمت
کز یاد می برم که مرا برده ای ز یاد ...
هرچه میخواهم غمت را در دلم پنهان کنم،سینه میگوید که من تنگ آمدم فریاد کن!!
+ موقع خوندن دعای سمات برا دل منم دعا کن لطفاً...
نشست تو ماشین، دستانش می لرزید، بخاری رو روشن کردم
گفت: ماشین تو بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم.
گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده!
گفتم:هرچیزی موقع مرگ بوی اونجایی رو میده که دلتنگشه
گفت: من بمیرم بوی تو رو میدم...
اگر میتوانستم تو را از غمها دور نگه میداشتم و کاری میکردم که هیچگاه اشک از چشمانت سرازیر نشود مگر برای خنده های بدون وقفه .
تو همان "هیچی" من هستی !!
که هر گاه کسی میگوید:
به چه فکر میکنی؟
میگویم : "هیچی"
گهی معشوق و گه عاشق گهی جسمی و گه جانیشوم قربانت ای بدخو که هم اینی و هم آنی
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
منجم کوکب بخت مرا از برج بیرون کن
که من کم طالعم ترسم ز آهم آسمان سوزد...
پاندای بزرگ پرسید: «کدومش مهمتره، سفر یا مقصد؟»
اژدهای کوچک گفت: «همسفر.»
گر درد شوی
زهر شوی
پنجه به قلبم بکشی
من باز تو را
باز تو را
باز تو را
می خواهم !!!