کرامات حضرت عباس(ع) - تصادف و نذر

جناب آقای غروی فرمودند: من با عده ‏ای از رفقا با ماشین خود از قم عازم تهران بودم. در بین راه با یک ماشین روبرو شدم که با سرعت تمام از سمت مقابل می ‏آمد. وضع خطرناکی بود، اگر مستقیم می‏رفتم خطر داشت و اگر توقف هم می‏کردم باز خطر تصادف وجود داشت.

 

لذا ماشین را به طرف راست جاده منحرف کرده، به سمت بیابان کشیدم.  در این اثناء به یاد توسل مادرم به حضرت اباالفضل العباس قمر بنی‏ هاشم علیه‏السلام افتادم و من هم دست توسل به دامان آن حضرت زدم و گوسفندی هم برای حضرت ابوالفضل علیه‏السلام نذر کردم. در یک آن، ماشین از تصادفی هولناک و حتمی نجات و رهایی یافت. 

 

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحه 51

۰ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - یا جداه یا اباالفضل

در سالهایی که وسایل نقلیه‏ ی کاروانی مسافرتی (اتوبوس) تازه فراهم آمده بود، یک روز در نزدیک منجیل گیلان بر اثر لغزشی، اتومبیل از جاده منحرف شده و در معرض سقوط به داخل دره قرار می‏گیرد. از قضا یک روضه خوان پیرمرد و لاغر اندام به نام حاج سید مرتضی کسائی نیز در آن اتوبوس حضور داشته است. وی که در صندلی ردیف اول نشسته بود و مرگ همگان را به چشم می‏دید فریاد می‏کشد، یا جداه! سپس سریعا خود را از درب اتوبوس به بیرون پرتاب می‏کند و بار دیگر فریاد می‏زند: یا اباالفضل العباس علیه‏السلام و با سرعتی سریعتر از اتوبوس، یک قطعه سنگ بزرگ را به میان دره‏ ی جلوی ماشین می‏اندازد و با این کار، موجب توقف اتوبوس می‏شود و زائرین کربلا را که به شهر رشت بر می‏گشتند. از مرگ قطعی نجات می‏دهد، و در حقیقت خداوند بزرگ، عظمت نام مبارک عباس بن علی علیه‏السلام را به این طور جلوه‏ گر می‏سازد.

آن روضه خوان می‏گفت: وقتی که فریاد زدم «یا ابوالفضل علیه‏السلام» مثل اینکه به چشم خود دیدم که حضرت مرا به طرف سنگ بزرگی که حرکت دادنش برای من مقدور نبود، راهنمائی کرد در نتیجه خداوند آنها را نجات داد.

 


 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحه 76

۰ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - شرکت با ابوالفضل العباس

حجة الاسلام والمسلمین آقای شیخ علی قرنی گلپایگانی صاحب تألیفات کثیره، در کتاب منهاج البیان علی نهج الأخبار و القرآن (ص 24 - 25) آورده است: 

یکی از رانندگان اتوبوس شهرستان قم نقل کرد در ایامی که راه عتبات و عالیات باز بود من مرتباً مسافر از قم به کاظمین می‏بردم و از آنجا مسافر به قم می‏رسانیدم در یک نوبت که از آنجا مسافر زده بودم و می ‏آمدم به گردنه ‏ی پاطاق که نسبتا گردنه‏ ی سختی است رسیدم در وسط گردنه دیدم ماشین نفت کشی از سرگردنه پیدا شد و قدری که آمد من متوجه شدم ترمز او پاره شده و اکنون آن ماشین بر حسب عادت می ‏آید و ماشین مرا زیر می‏گیرد و 60 مسافری که همه زوار قبر امام حسین علیه‏السلام می‏باشند له و نابود می‏کند، و اصلاً راه فراری هم از برای خود نمی‏دیدم. دستم رفت تا دربی را که در پهلوی خودم بود باز نمایم و خود را به بیرون پرتاب کنم تا اقلا خود کشته نشوم، که ناگاه ماشین نفت کش که به سرعت بطرف ما می ‏آمد سرش برگشت و به کوه خورد و خوابید. من اتوبوس را نگه داشتم و دویدیم و دیدیم درب ماشین به کوه گیر کرده و راننده صدمه‏ ای ندیده و لکن نمی‏تواند از ماشین بیرون آید به زحمت درب ماشین را باز کردیم و او را بیرون کشیدیم. به مجرد آنکه از ماشین بیرون آمد سؤال کرد شما چه مذهبی دارید؟ گفتیم: مسلمان و شیعه هستیم. گفت: مرا هم به دیانت اسلام و مذهب شیعه دلالت نمائید، زیرا من ارمنی بوده و به کیش نصرانی معتقدم.

 

 

او شهادتین را بر زبان جاری ساخت. پرسید: عباس کیست؟ گفتیم فرزند اول علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام است. از او پرسیدیم: چطور تو از عباس سؤال می‏کنی؟ گفت: در ایران رانندگی می‏کردم رفقای راننده شیعه می‏خواستند من شیعه شوم ولی قبول نمی‏کردم. آنان از راه دلسوزی و نصیحت به من گفتند: هر گاه جایی بیچاره شدی و خواستی خود را از گرفتاری برهانی، بگو:  یا اباالفضل العباس علیه‏السلام  و او قطعا از تو دادرسی می‏کند. این مطلب در ذهن من بود تا اینکه چون ماشین من از بالای گردنه سرازیر شد ناگاه ترمز آن برید و من یقین کردم که ماشینم به ته دره سقوط می‏کند و بدنم قطعه قطعه می‏شود لذا ناچار شدم و چند مرتبه گفتم: یا اباالفضل العباس علیه‏السلام آری ماشین مرا حضرت اباالفضل علیه‏السلام حفظ نمود و جان مرا او نگهداری کرد و من ثلث در آمد ماشین خود را وقف او نموده و تا زنده هستم در راه روضه خوانی او مصرف می‏نمایم و همانجا با انگشت خود با مرکب در جلوی ماشین نوشت:  شرکت با اباالفضل العباس علیه‏السلام‏

 

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی  ؛ نسیم حیات صفحه 51 تا 5

۱ ۲

کرامات حضرت عباس(ع) - ماشین را از وسط جاده بیرون نمی‏کشم‏

جناب آقای حاج ابوالحسن شکری در تاریخ 18 صفر الخیر 1418 هجری قمری از حاج رضا نظری که کی نقل کرده است: که گفت: 

بین اراک و بروجرد گردنه ‏ای وجود دارد که به نام گردنه‏ ی زالیان معروف است. روزی دیدم یک تریلی 24 تن آهن بار کرده و در قسمت شیب جاده، وسط راه ایستاده است راننده هم یک ارمنی بود که او را می‏شناختم. به وی گفتم: موسیو، از وسط جاده کنار برو، چرا اینجا ایستاده ‏ای؟! گفت: داستانی دارم و از وسط جاده هم کنار نمی‏روم و بعد چنین توضیح داد: از سر گردنه که سرازیر شدم، پا روی ترمز گذاشتم، اما دیدم که ماشین ترمز ندارد گفتم: خدایا، ماها که کسی را نداریم پیش تو واسطه قرار دهیم، و این مسلمانها هر جا که گیر می‏کنند حضرت عباس علیه‏السلام را صدا می‏زنند. با خود نذر کردم که اگر حضرت عباس علیه‏السلام نجاتم داد، من هم مسلمان می‏شوم. ناگهان دیدم که ماشین ایستاد. چه شد، نمی‏دانم. ولی دیدم ماشین شیلنگ باد خالی کرده است. ماشین یک دفعه جیک جیک‏ اش بلند شد و توقف کرد. من ماشین را از جای آن تکان نمی‏دهم، زیرا اول می‏خواهم بروم بروجرد مسلمان بشوم، بعد بیایم ماشین را حرکت داده و بروم. 

شخص ارمنی رفت و مسلمان شیعه شد. 

 


منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحه 77

۰ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - دستی آمد و ماشین را در جا نگهداشت‏

حجة الاسلام واعظی، سرپرست اعزام مبلغ گفت: 

در یکی از سالها دهه‏ ی عاشورا برای تبلیغ به اهواز رفته بودم بعدازظهر عاشورا به منزل مرحوم آیت الله بهبهانی رفتم و در آنجا یک نفر خدمت آقا آمد و گفت: من می‏خواهم مسلمان بشوم، آقا از او  پرسید: دین تو چیست؟ و چرا می‏خواهی مسلمان بشوی؟ گفت: دین من مسیحی، و شغلم راننده ‏ی تریلی است. امروز صبح از خرمشهر، تیرآهن بار زده بودم و عازم تهران بودم به اهواز که رسیدم دیدم جمعیت زیادی سیاه پوشیده ‏اند و به سر و سینه می‏زنند و عده ‏ای هم در دستهایشان کاسه‏ای آب بود و می‏گفتند: یا عباس، یا سقا، یا اباالفضل علیه‏السلام! چون خیابانها مملو از جمعیت بود، ماشین را کنار خیابان پارک کردم و مدتی به تماشای آن صحنه‏ ها پرداختم، تا اینکه خیابان مقداری خلوت شد و من مجددا حرکت کردم، در راه همین طور به سرعت می‏رفتم تا به یک سرازیری رسیدم، خواستم سرعت ماشین را کم کنم، پا روی ترمز گذاشتم، ولی هر چه فشار دادم فایده نکرد، با خود گفتم: اگر از سمت روبرو ماشین بیاید و من با او تصادف کنم، چکار باید بکنم؟! در این حال شروع کردم به حضرت مسیح و مادرش مریم علیهاالسلام التماس کردن، دیدم فایده ندارد.

 


 

یک دفعه یادم افتاد مردم در اهواز یا عباس، یا سقا، یا اباالفضل العباس علیه‏السلام می‏گفتند. گفتم: یا عباس، یا سقا، یا اباالفضل (علیه‏السلام) مسلمانها خودت به دادم برس! در همین حال ناگهان دیدم یک دست آمد جلو ماشین و ماشین را در جا نگه داشت!  من ماشین را در کنار جاده پارک کردم و اینک آمده ‏ام خدمت شما تا مسلمان بشوم.

 

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحات 53 و 54

۶ ۴

کرامات حضرت عباس(ع) - پرچمی به نام حضرت ابوالفضل در جاده ‏ی میانه

حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای سید جعفر طباطبائی شند آبادی فرمودند: 

در ماه مبارک رمضان سال 72 شمسی، در یکی از قرای جاده قزوین - رشت، که به گردنه‏ ی کوهین معروف است، مشغول تبلیغ بودم یکی از اهالی آنجا، به نام حاج تقی غفوری، نقل کردند: در اواخر سلطنت پهلوی (که وسایل حمل و نقل بین شهرها، منحصر به ارابه بود که به اسب می ‏بستند) از شهرستان ابهر به زنجان گندم بار کردیم و از آنجا مأمورین ما را به شهرستان میانه فرستادند. وقتی که در بین راه به کوه رسیدیم، دیدیم که در آنجا کوه به صورت دماغه جلو آمده و به لب رودخانه رسیده است. به طوری که جاده باریک شده بود که امکان عبور با وسیله مشکل بود. فکر کردیم که به چه نحو باید عبور کنیم؟  یکی از رفقا گفت: گونیها را با ماسه پر کنید بچینیم به طرف رودخانه، تا چرخ ارابه روی گونیها قرار گیرد و عبور آسان گردد. پیشنهاد او را اجرا کرده و در حالی که جلوی هر کدام از ارابه‏ ها پرچمی به نام قمر بنی ‏هاشم علیه‏السلام نصب کرده بودیم ارابه ‏ها را حرکت دادیم. در حین عبور، ناگهان یکی از رفقا گفت: آن سوار را که در سینه‏ ی کوه به ما نگاه می‏کند می‏بینید؟ همگی گفتند: آری! جوان زیبایی سوار  بر اسب سفید دیده می‏شد که گویا یک سکویی در کوه بود و او در آنجا مستقر شده بود وقتی آن چند ارابه را با موفقیت عبور دادیم و وارد جاده شدیم، دیدیم جوان بزرگوار از نظر غائب شد. معلوم گشت که صاحب پرچم، حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام ناظر عبور ما بوده است. 

 

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحات78 و 79

۰ ۳

کرامات حضرت عباس(ع) - یا اباالفضل غلط کردم‏

حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ اسد الله اسماعیلیان (ره) نقل کردند: 

به اتفاق شیخی، از نجف اشرف به کربلای معلی رفتم وسیله ‏ی حرکت ماشین هایی بود که زوار را پس از زیارت به جای اول بر می‏گرداندند، وقتی وارد کربلا شدیم شیخ گفت: من به زیارت حضرت امام حسین علیه‏السلام می‏روم، و اما به زیارت حضرت اباالفضل علیه‏السلام وقت نمی‏رسد، شد شد نشد هم نشد چون آن حضرت که امام نیست.

 

 

زمانی که وی از زیارت امام حسین علیه‏السلام فارغ شد و آمد تا سوار ماشین شود، ماشین از مسافرین پر شده و در حال حرکت بود عده ‏ای از مسافران داخل ماشین سوار بودند و عده ‏ای هم بالای ماشین نشستند. باری، شیخ دستی به نردبان زد که سوار شود، اما ماشین نایستاد و حرکت کرد و او نیز هر چه فریاد زد، سودی نبخشید. شیخ با مشاهده ‏ی این صحنه به طرف کربلا برگشت و گفت: یا اباالفضل العباس علیه‏السلام غلط کردم این دفعه دیگر از این بی ادبی ها نمی‏کنم! اگر این دفعه به کربلا آمدم حتما به پابوس شما خواهم آمد.

اینجا بود که پس از لحظاتی ماشین توقف کرد و شیخ سوار آن گردید.

 

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحه

۰ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - آمده ‏ام تا که مسلمان شوم‏

حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد محدث اشکوری در شب سوم ذی القعدة الحرام 1414 هـ ق نقل کرد که: 

در سال 1347 شمسی در مسجد کاسه فروشان رشت در خدمت آیت الله آقای حاج سید محمود ضیابری «قدس سره» بودم. شخصی به محضر آقای ضیابری آمد و گفت: من ارمنی هستم و خدمت شما آمده ‏ام که مسلمان بشوم اسم من را هم می‏خواهم ابوالفضل بگذارید آقا فرمودند: به چه سبب این اسم را انتخاب کردی؟ گفت: من ارمنی هستم و از تهران به طرف رشت با ماشین می‏ آمدم. در جاده، ماشین من ترمز برید و به طرف دره به حرکت در آمد هر چه پیشوایان خودمان را صدا زدم، کمتر اثر دیدم. یک دفعه گفتم: ای ابوالفضل مسلمانها به دادم برس! بلافاصله گویا ماشین در زمین میخکوب شد و از مرگ حتمی نجات پیدا کردم. حالا آمده ‏ام خدمت شما تا مسلمان بشوم و اسمم را هم ابوالفضل بگذارید.

 


 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحه 79

۰ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - دشمن اباالفضل را مار نیش زد

حجة الاسلام و المسلمین آقای سید فخر الدین عمادی از حوزه علمیه قم مرقوم داشته ‏اند: 

این جانب زمانی که ضریح حضرت اباالفضل علیه‏السلام را در اصفهان می‏ساختند و مردم هر کدام به نوبه خود کمک می‏کردند شنیدم: یک حاجی از اهل تهران با همسرش، به عنوان کمک به ضریح آن حضرت ماشین سواری دربستی را کرایه می‏کنند که به اصفهان بروند. در بین راه راننده ماشین از توی آینه چشمش تصادفا به جواهرات گردن زن حاجی، که بسیار گرانبها بوده می‏افتد. از حاجی می‏پرسد: شما برای چه به اصفهان می‏روید؟ می‏گوید: قصد ما دو نفر، کمک کردن به ضریح حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام می‏باشد و به این منظور به اصفهان می‏رویم.

 

 

راننده می‏فهمد که حاجی و زن او، هم پول فراوانی به همراه دارند و هم جواهرات گرانبهائی به دست و گردن زن آویخته است با خود می‏گوید چه خوب است که در بین راه اینها را از بین ببرم و هر چه دارند بردارم و از این رانندگی خلاص بشوم! از دلیجان که رد می‏شود در میان بیابان، به عنوان اینکه ماشین نقص فنی پیدا کرده، ماشین را نگه می‏دارد و زن و مرد را از ماشین پیاده می‏کند و سپس یقه ‏ی حاجی را  گرفته از جاده کنار می‏کشد تا خفه‏ اش بکند، زنش که ماجرا را می‏بیند، اظهار می‏کند: تو ما را نکش، هر چه بخواهی به تو می‏دهیم ولی آن خبیث هر چه داشته ‏اند از آنها می‏گیرد و خود آنها را نیز در چاهی که در صد قدمی جاده بود می‏ اندازد، که شاید تا صبح بمیرند. سپس حرکت می‏کند و وارد اصفهان می‏شود و به خانه می‏رود. در اثر خستگی می‏خواهد بخوابد ولی خوابش نمی‏برد و با خود می‏گوید امکان دارد که آنها در میان چاه نمیرند و کسی آنها را نجات بدهد و در نتیجه من گرفتار شوم. خوبست برگردم اگر زنده هستند آنها را بکشم و اگر مرده ‏اند خیالم راحت باشد.

نزدیکی های صبح به طرف تهران حرکت می‏کند و ضمنا چند تا مسافر هم سوار می‏کند چون به همان مکان می‏رسد ماشین را نگاه می‏دارد و به مسافرین می‏گوید: اینجا باشید چند دقیقه دیگر من می ‏آیم و حرکت می‏کنم، مقداری کار دارم و الان بر می‏گردم، زمانی که به نزدیک چاه می‏رسد می‏بیند ناله ‏ی آنها بلند است که می‏گویند: مردم، به داد ما برسید، مردم مردیم، و ناله می‏زنند، راننده می‏گوید: شما که هستید؟ می‏گویند ما را راننده لخت کرده و به چاه انداخته و خودش رفته است تا بمیریم، ای مسلمان، ما را نجات بده که ما برای کمک به ضریح حضرت اباالفضل علیه‏السلام به اصفهان می‏رفتیم راننده می‏گوید: الان شما را خلاص می‏کنم! این را گفته و می‏رود سنگی را که در نزدیک چاه بود بلند بکند و به چاه بیندازد و آنها را بکشد، که یک دفعه ماری از زیر سنگ بیرون می‏ آید و نیش خود را فورا در بدن وی فرو می‏کند! 

 

 

راننده فریاد می‏کشد و از اثر صدای او، مسافرین که منتظر راننده بودند، به دنبال صدا حرکت می‏کنند و می‏بینند راننده افتاده و فریاد می‏زند و می‏گوید: مردم، مار مرا کشت! در این حین، از طرفی دیگر نیز صدایی می‏شنوند وقتی که به دنبال آن صدا می‏روند می‏فهمند صدای دوم از میان چاه می‏باشد، ریسمانی تهیه کرده و حاجی و زنش را از میان چاه بیرون می‏ آورند و از آنها می‏پرسند چه شده است؟ حاجی جریان مسافرتش را بیان می‏کند و می‏گوید چقدر به راننده التماس کردیم که ما را به حضرت اباالفضل علیه‏السلام ببخش، قبول نکرد و ما را به چاه انداخت. 

مسافرین می‏گویند: راننده را می‏شناسی؟ می‏گوید آری! و چون به نزد راننده می ‏آیند حاجی و زنش می‏گوید: آن راننده همین شخص است در همین حال راننده از اثر سم مار می‏میرد و چون لباس وی را می‏گردند می ‏بینند هنوز پول و جواهرات زن حاجی در جیب او بوده و جایی پنهان نکرده است!

 

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحات 56 تا 58

۱ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - یا اباالفضل مسافران، مددی‏

حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای سید محمود حسنی طباطبائی بروجردی می‏نویسد: از راننده‏ ای شنیدم. او می‏گفت: یکی از شبها که از جاده هراز عازم شمال بودم هنگامی که اتوبوس را از گردنه‏ای بالا می‏بردم، ناخودآگاه خوابم برد.

وضع جاده، به این ترتیب بود که بعد از صعود بر بالای گردنه جاده شیب پیدا می‏کرد و درست مقابل سرازیری گردنه، دره‏ ی بسیار گودی وجود داشت که باید وسیله‏ ی نقلیه‏ ای که از بلندی سرازیر می‏شد، در انتهای سرازیری کاملا گردش به چپ کند و الا در دره سقوط می‏کرد. 

راننده‏ ی مزبور می‏گفت: من که به خواب رفته بودم، صدای «یا اباالفضل» مسافرین مرا از خواب بیدار کرد، تا چشم باز کردم دستی بزرگ را دیدم که گویا زیر اتوبوس رفت و اتوبوس را بلند کرد و پایین دره سالم بر زمین گذاشت!

وی قسم یاد می‏کرد که حتی شیشه ‏های اتوبوس هم در آن پایین دره سالم بودند! 

جمعیت، با سلام و صلوات از عنایات قمر بنی‏ هاشم علیه‏السلام استقبال کرده و هر یک با زبانی از حضرت تشکر می‏کرد. مسافرین با ماشینهای مختلف از آنجا به سوی مقصدشان حرکت کردند و ما پس از دو روز ماشین را با وسایل مختلف بالا آوردیم. 

 


منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحه 80

۰ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - گستاخی و کیفرش

حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محصل یزدی صاحب مجله ‏ی معارف جعفری فرمودند: چند نفر از مهریز یزد برای تقسیم ارث پدر پیش من آمدند یکی از این وراث که زن بود به برادرها گفت: حضرت عباسی، به همدیگر خیانت نکنید!

 

یکی از برادرها زبان به گستاخی گشود با کمال بی شرمی گفت: اگر حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام قدرت داشت دست خودش را حفظ می‏کرد! دیری نگذشت که این فرد گستاخ تصادف کرد و دست و پایش خرد شد و در نتیجه به وضع فلاکت باری افتاد و تمام زندگیش از بین رفت.

 

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحه 59

۱ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - تصادفی در آمریکا

جناب حجة الاسلام آقای سید محمد موسوی زنجانی در روز 14 ماه صفر المظفر سال 1413 هـ ق، به نقل از دو نفر جوان، گفت: 

شخصی به نام دکتر محمد...، که مدت سی سال است در آمریکا زندگی می‏کند، دو هفته پیش به تهران آمده گوسفندی را به نام حضرت ابوالفضل علیه‏السلام قربانی نمود و گوشت آن را بین شیعیان تقسیم کرد و مجددا به آمریکا برگشت. از دکتر پرسیدند: شما که این مدت طولانی در خارج بودید، چگونه به تهران آمدید و دست به این کار زدید و بعد هم عجولانه اقدام به بازگشت کردید؟! گفت: روزی در واشنگتن با ماشینم در حرکت بودم، یک دفعه متوجه شدم دختر بچه ‏ای به طرف ماشینم دوید.

 

 

با توجه کامل فریاد کشیدم یا حضرت ابوالفضل علیه‏السلام و ماشین با یک ترمز سرجایش میخکوب شد. پیش از اینکه از ماشین پیاده بشوم، همه‏ اش مضطرب و در فکر بودم و با خود می‏گفتم: وای، خانه خراب شدم! بیچاره شدم! زیرا قانون تصادفات در آمریکا بسیار سخت است ولی بعد که پایین آمدم و پای دختر بچه را، که زیر ماشین رفته بود، گرفته و کشیدم، بلند شد و دیدم هیچ صدمه ای ندیده است. اینجا بود که فهمیدم از برکت توجه حضرت ابوالفضل علیه‏السلام بوده که دختر بچه صحیح و سالم مانده است. لذا یک قربانی نذر کردم و چون در آمریکا کسی که قابلیت مصرف گوشت نذری را داشته باشد به نظرم نرسید، لذا به ایران آمدم و قربانی را به نام حضرت عباس علیه‏السلام ذبح کرده به دوستان و علاقمندان آن حضرت تقسیم و تقدیم نمودم و اینک نیز به آمریکا باز می‏گردم.

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحات 81 و 82

۰ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - در زیر تریلی از کمر دو نیم شد

جناب آقای حاج ابوالحسن شریفی از کرج مرقوم داشته ‏اند: حادثه‏ ای چند سال قبل در تهران رخ داده است که شرح آن را ذیلا می‏خوانید:

در تهران میدان قزوین، خیابان جمشید (که در آن زمان محل فساد بود) یک مغازه ‏ی مشروب فروشی وجود داشت که صاحب آن یک نفر ارمنی بود و آن مغازه پاتوق راننده‏ های تریلی (تریلر) و باری و غیره به شمار می‏رفت، مرد ارمنی، که صاحب مغازه بود روی  ارادتی که به حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام داشت عکسی که آن حضرت را سوار اسب نشان می‏داد، بالای سر خود نصب کرده بود و برای آن احترام خاصی قائل بود.

روزی سه نفر راننده تریلی وارد مغازه می‏شوند و از فرد ارمنی مشروب می‏خواهند. فروشنده سه لیوان شراب برایشان می‏ آورد. یکی از آنان یک لیوان دیگر درخواست می‏کند و فروشنده ارمنی از دادن لیوان اضافه خودداری می‏ ورزد، زیرا معتقد بود که نباید به هر راننده یک لیوان بیشتر مشروب داد، چون مستی به وجود آورده و مشکلاتی فراهم خواهد کرد، فرد راننده اظهار می‏دارد برای خودم نمی‏خواهم و وقتی لیوان شراب را می‏گیرد (نعوذ بالله) به روی عکس مبارک حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام می‏پاشد و اظهار می‏کند که: این هم سهم ایشان! 

 

شخص ارمنی، وقتی این جسارت فجیع را از راننده بی دین می ‏بیند خیلی ناراحت شده، آنان را از مغازه بیرون می‏کند و مغازه را تعطیل اعلام می‏نماید، سپس از شدت ناراحتی در داخل مغازه مشغول گریه می‏شود، آن سه نفر بعد از خارج شدن از مغازه، با یکدیگر مشاجره می‏کنند که چرا این عمل انجام شد؟ نهایتاً دو نفر از آنان با هم تصمیم می‏گیرند، که وقتی با تریلی‏ هایشان از شهر خارج شدند، در بیابان، راننده‏ای را که این جسارت را کرده بکشند و جسدش را در بیابان بیندازند.  این دو نفر از آن مرد خبیث جلوتر راه افتادند که با هم تصمیم لازم را بگیرند. وقتی که وارد خیابان قزوین شدند تا به طرف تریلی‏ های خود بروند، نفر سوم که همان فرد گستاخ باشد و از آنان عقب مانده بود وقتی خواست از جوی آب کنار خیابان بگذرد، پایش به جدول کنار خیابان برخورد کرد و با صورت به وسط خیابان افتاد. در همین حال یک تریلی آهن کش که با بار آهن در حال عبور بود از روی این شخص گذشت و او را از کمر دو نیم ساخت، مردم جمع شدند و راننده تریلی هم توقف کرد.

پلیس نیز سر رسید و به زودی جمعیتی انبوه گرد آمدند آن دو راننده‏ ی دیگر، که فاصله ‏ای از آن جمعیت داشتند، وقتی متوجه این حادثه شدند جلو آمدند و شرح ماجرا را به پلیس گفتند و افزودند که تصمیم داشته‏اند به علت جسارتی که وی به حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام نموده بود او را بکشند که حضرت عباس علیه السلام زحمت آنها را کم کرد. وقتی پلیس این مطلب را از آنان شنید، برای روشن شدن قضیه همراه آن دو نفر و جمعی دیگر به خیابان جمشید، که محل شراب فروشی بود، رفتند، دیدند مغازه تعطیل است درب مغازه را زدند صاحب مغازه که همان ارمنی بود در را باز کرد پلیس و همراهان وارد شدند، دیدند مرد ارمنی مشغول گریه می‏باشد، وقتی چشمش به راننده ‏ها افتاد از آن دو نفر پرسید: آن مرد کافر چه شد؟! وقتی آنان گفتند که وی به جزای خود رسیده به جهنم وارد شده است، مشاهده کردند که ارمنی صاحب مغازه مشغول شکرگذاری به درگاه خداوند متعال شد و عکس حضرت را نشان داد که هنوز خشک نشده بود. پلیس هم صورت جلسه ‏ای تهیه کرد و راننده‏ ها را مرخص نمود و گفت: بقیه مسؤلیت با خودم که جواب گوی قانون خواهم بود. وقتی ماجرا را به اداره گزارش کرد، خود او مورد تشویق هم قرار گرفت و هیچ گونه مسئولیتی متوجهش نگردید.

 

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحات59  تا 62

۰ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - ماشین، بدون اینکه فرمان در اختیار من باشد حرکت می‏کرد

این جانب سید صادق شفائی زاده، تابستان 1372 ش به اتفاق فرزندم سید جعفر و یکی از همشیره زادگان و نیز یکی از دوستان، در صدد برآمدیم با ماشین سواری اخوالزوجه از قم برای پابوسی حضرت ثامن الحجج علیه آلاف التحیة و الثناء به مشهد مقدس مشرف شویم عصر جمعه تقریبا یکی دو ساعت به غروب، حرکت کردیم. بعد از باجه‏ ی اخذ عوارض قم به برادر خانمم گفتم: از آنجا که رانندگی در اتوبان آسان است و من هم رانندگیم بسیار ضعیف است، خوب است طول اتوبان را بنده رانندگی کنم.  ایشان هم قبول کرد و از همانجا بنده مشغول رانندگی شدم. حدود پنج کیلومتر که رفتیم، مقابل قبرستان بهشت معصومه علیهاالسلام لاستیک سمت راست چرخ عقب ترکید. بنده هم که ناشی بودم و رانندگیم  بسیار ضعیف بود، دست و پای خود را گم کردم و پایم را با فشار هر چه تمام‏ تر روی پدال ترمز کوبیدم! در صورتی که در آن حالت اصلا نباید ترمز کرد. لهذا کنترل ماشین کاملا از دستم خارج شد و ماشین بی اختیار به طرف نرده ‏های وسط اتوبان رفت من که بسیار ترسیده بودم 3 بار با صدای بلند فریاد زدم: «یا اباالفضل (علیه‏السلام)» همراهانم نیز هر کدام به سهم خود ذکری را مشغول شدند.

 

 

در پی این ماجرا، ماشین بدون آنکه فرمان در اختیار من باشد حرکت می‏کرد، ناگهان پس از گردش کامل رو به قم چرخید و از حرکت باز ایستاد!  نکته‏ ی قابل توجه این است که آن روزها اجازه داده بودند ماشینهای سنگین و تریلی و کامیون در اتوبان رفت و آمد داشته باشد و همه می‏دانند که عصرهای جمعه معمولا در اتوبان قم - تهران مخصوصا اوایل قم، جاده بسیار شلوغ و پر رفت و آمد است. اما از آنجا که دست به دامان حضرت ابوالفضل علیه‏السلام زده بودیم، در آن لحظه هیچ‏گونه وسیله‏ ی نقلیه ‏ای پشت سر ما نبود، زیرا اگر وسیله ‏ای بود حتما تصادف هولناکی رخ می‏داد به مجرد پیاده شدن از ماشین نیز، دیدم کامیونهای سنگین از کنار ما رد شدند و جاده مجددا شلوغ شد. خلاصه اعتقاد بنده این است که سالم ماندن ما و ماشین، در آن وضعیت حساس جز لطف خدا و کرامتی حضرت ابوالفضل قمر منیر بنی‏ هاشم علیه‏السلام نمی‏توانست باشد.

 

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحات 82 و 83

۱ ۲

کرامات حضرت عباس(ع) - ای اباالفضل مسلمانها به دادم برس

حجة الاسلام و المسلمین آقای شیخ عبدالرحمان بخشایشی در تاریخ 24 ذی‏القعده 1414 از مرحوم آیت الله آقای حاج سید جعفر شاهرودی نقل کرد که ایشان فرمودند: 

شخصی مسیحی نزد من آمد تا مسلمان بشود علت مسلمان شدن را از ایشان جویا شدم گفت: ماشین تریلی داشتم که در گردنه‏ ی اسد آباد همدان در معرض سقوط به دره قرار گرفت در حالی که شب بود و سرمای زمستان هم همه جا را فرا گرفته بود اسم مبارک حضرت اباالفضل علیه‏السلام را در مجالس مسلمانان شنیده بودم. با مشاهده‏ ی این صحنه یک دفعه گفتم: یا اباالفضل مسلمانها به دادم برس! مثل اینکه کسی فرمان را از دستم گرفت و نجات پیدا کردم ماشین به سنگ بزرگی خورد و توقف کرد.

 

 

پس از توقف ماشین به سطح جاده آمدم دیدم کسی در جاده نیست ولی نور چراغی از دره پیداست به سراغ آن نور رفتم، دیدم قهوه خانه آماده غذا و چای مهیا است ولی صاحبش نیست گفتم: من گرسنه هستم و ناچار باید غذا بخورم خسته و گرسنه شروع به غذا خوردن کردم دیدم کسی نیامد، گرفتم خوابیدم صبح بیدار شدم دیدم باز کسی نیامد که پول غذا و چای را بدهم. گفتم بروم به ماشین نگاه کنم و برگردم پس از آنکه به سراغ ماشین رفته و برگشتم دیدم نه قهوه خانه ‏ای در کار است و نه قهوه‏ چی‏ ایی! اینجا بود که متوجه شدم این هم از عنایات حضرت اباالفضل العباس علیه‏السلام بوده است لذا آمده‏ ام مسلمان بشوم و مسلمان شد.

 

 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحات62  و 63

۷ ۲

کرامات حضرت عباس(ع) - درب ماشین به خودی خود باز شد

جناب آقای حاج مهدی اخروی، که از بازاریان محترم و معتمد شهرستان خوی می‏باشد و الحمدلله فعلا در حال حیات است نقل می‏کند.

قبل از احداث جاده ‏ی جدید، روزی از شهرستان ارومیه می ‏آمدیم، بالای گردنه قوشچی به عده ‏ای از همشهریان خود برخورد کردیم که سخت وحشت زده بودند، در میان آنها یک نفر از آقایان محترم ریاضی بود تا مرا دید آمد و دستم را گرفته و گفت: آقای اخروی، بیا کرامت حضرت ابوالفضل علیه‏السلام را به تو نشان بدهم و افزود: اتوبوس ما از سر گردنه به طرف دره اقلاً پانصد متری چپ و سرنگون شد، تمامی مسافرین یک دفعه به صدای بلند گفتند: یا اباالفضل علیه‏السلام آنگاه درب ماشین به خودی خود باز شد و مانند ستونی محکم به زمین چسبید. همین امر، اتوبوس را نگه داشت و ما به سلامت از آن خارج شدیم. 

 


 

منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحه 84

۳ ۳

کرامات حضرت عباس(ع) - با توسل به سقای کربلا صاحب ماشین شدم

۱ ۲

کرامات حضرت عباس(ع) - ماشین مسروق پیدا شد

۰ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - کیفر راننده‏ ی گستاخ

۰ ۱

کرامات حضرت عباس(ع) - آقایی بین دو ماشین پیدا شد

۰ ۱
بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ *

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞


--------------------------------------

السلام علیک یابقیه الله فی ارضه

باعرض سلام خدمت همه ی شیعیان امیرالمومنین مولاعلی علیه السلام ،دربلاگفادوتاوبلاگ داشتم امایکی ازآنهاحذف شدودیگری بخش زیادی ازپستهای آن حذف شد

آدرس وبلاگم دربلاگفا

montazeralmahdi313.blogfa.com

مینویسم برای مردی که چهارگوشه ی قلبش شکسته است.(مهدی جان مرا ببخش که در تمام زندگی‌ام مراقب دل همه بودم الا دل شما)

ـــــــ۞۞۞___۞۞۞
__۞____۞_۞____۞
__۞______۞_____۞
___۞__یا مهدی __۞
_____۞_______۞
_______۞___۞
__________۞


--------------------------------------

خداوندا:
از تو می خواهم

👈نه مثل مختار بعداز واقعه!

👈نه مثل حربن ریاحی میان واقعه!

👈و نه مثل توابین بعد از واقعه!

👈بلکه مثل عباس (ع) درتمام واقعه!

👈مثل مسلم پیشتاز واقعه!

در رکاب کسی باشیم که به انتظارش ایستاده ایم!

سخنم بی تو مگرجای شنیدن دارد

نفسم بی تو مگرنای دمیدن دارد!

علت کوری یعقوب نبی(ع) معلوم است

شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد!

--------------------------------------
هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع شرعاحرام است.

--------------------------------------


این وبلاگ برای رضایت مولایم مهدی (عج) تنظیم شده است امید است که مورد تایید آن حضرت واقع شود.

نذرصاحب الزمان (عج)

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله علیها

بیمه ی اربابم مهــــــــــدی (عج)

1393/11/15

¸.•)´
(.•´
*´¨)
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•` *(`'•.¸(`'•.¸ ¸.•'´) ¸.•'´)

التمـــــــــاس دعــــــــای فرج دارم

(¸.•'´(¸.•'´ `'•.¸)`' •.¸)•.¸)`' •.¸)
¸.•´•.¸)`' •.¸)
( `•.¸
`•.¸ )
¸.•)´
(.•
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان