⬅ مردم وقتی گرفتاری و حاجتی داشتند و توسل به حضرت ولیعصر میکردند گاهی اوقات در شب خواب میدیدند که بروید پیش ملامحمد تا حاجت شما را روا بدارد. برخی افراد بودند از تبریز بلند میشدند، میآمدند پیش ایشان و گاهی اوقات منزل ایشان میخوابیدند که ببینند ایشان چکار میکند که به این مقام و منزلت رسیده.
میدیدند که نه خیر! این آقا شب را راحت میخوابد و نزدیکیهای سحر هم نافله مختصری می خواند. نمازهایش را اول وقت میخواند و در مسائل خورد و خوراک هم بسیار مقید به حلال و حرام است.
حتی از ملامحمد علیجولا سؤال میکنند چه شد که به این مقام رسیدی همین دو نکته را ذکر کرده بود که من به نمازهای واجب مقید بودن که اول وقت بخوانم و دوم اینکه لقمة حرام نخورم.
خوب البته آن منطقه دزفول قدیم معروف بوده به تستر. در واقع شوشتر معروف تر از دزفول بوده. آن موقع به دزفول میگفتند دِزپُل ، به خاطر همان قلعهای که نصب کرده بودند برای حفاظت از پلی که همانجا از قدیمها ساخته شده بود و هنوز هم هست.
جناب ملامحمدعلی اواخر عمرشان دنبال یک شخصی میگشتند که این مقام را به او منتقل کند.
مستحضرید که یک تفاوتی که عرفانِ عملی با عرفان نظری دارد این است که در عرفان نظری و علوم دیگر مثل فلسفه و علوم طبیعی و انسانی، دانشجویان هستند که میروند سراغ استاد و کسب فیض میکنند، اما در عرفان عملی استاد است که دانشجویان خودش را پیدا میکند و این علم عرفانی خودش را به آنها منتقل میکند.
👈 اینگونه نیست که هرکسی برود خدمت این اساتیدی که اهل عرفان عملیاند و دستورالعملی بخواهد و آنها هم توصیههایی بکنند. خلاصه ملامحمدعلی جولا هم در نهایت آقا سیدعلی شوشتری را پیدا میکند. در آن زمان آقا سیدعلی شوشتری، قاضیِ منطقه شوشتر بودند می دانید در قدیم که قوه قضائیه و ... نبوده و معمولاً مردم در مشاجرات به مجتهدان مراجعه میکردند.
در آن منطقه هم سیدعلی آقای شوشتری مرجع بودند و امور قضایی مردم را هم عهدهدار میشدند. در یک منازعهای اختلاف بوده که آیا زمین یک زمین موقوفهای است یا ملک معینی است ؟ شخصی هم که زمین در دستش بوده ادعا می کرده که زمین ، زمین ملکی است.
شخص دیگری هم ادعا می کند که زمین، موقوفه میباشد. اما زمین در دست کسی بود که ادعای ملکیت می کرد. شخصی هم که ادعای وقف بودن زمین میکرده و سندی در مورد موقوفه بودن زمین در دست نداشته.
خلاصه آقا سید علی شوشتری فتوا می دهد که زمین ملک آن شخصی است که مدعی ملکیت بود. شب همان روز ملامحمد علیجولا می رود در خانه سید علی شوشتری را می زند و به سید می گوید که:
🔸 «حکم امروز تو غلط بود و این زمین، موقوقه بوده است و سندش هم در فلان جا دفن است»
سید در را می بندد و محل نمی گذارد و می گوید: «صبح ها با مجرمین سر و کار دارم و شبها با مجانین.»
فردا شب ملا محمد علی جولا دوباره می رود و همان قضیه تکرار می شود. شب سوم سید علی شوشتری با خود می گوید:
«خوب! حالا فرض کنیم این شخص دیوانه و مجنون باشد، حالا برویم آن محل را بگردیم شاید سندی آنجا بود.»
می گردد و سند را همان جا پیدا می کندوحکم قبلیاش را فسخ می کند. از اینجا به بعد، سید است که به دنبال ملامحمد علیجولا میافتد و اصرار میکند تو کیستی؟
🔸 ملامحمد به سیدعلی میگوید:
«اگر میخواهی به مقامات سیر و سلوک برسی دست از قضاوت بردار و برو نجف و این دستورات را عمل کن، تا بعد از مدتی من میآیم و دستورات بعدی را برای تو میگویم.»
سید قضاوت را رها میکند و میرود نجف و با اینکه مجتهد مسلّمی هم بود، به احترام شیخانصاری به درس شیخانصاری میرود و در درس شیخانصاری شرکت میکند و سیر و سلوک عرفانی را در نجف آغاز میکند.
آنقدر به مقامات عالیه میرسدکه مرحوم شیخمرتضی انصاری به شاگردانش توصیه میکرده که چهارشنبه آخر هفته دسته جمعی میرفتند درس اخلاق سید (با اینکه سید شاگرد شیخ هم بوده است).
مقامات عالیه سید، به جایی میرسد که مرحوم شیخ ،سید را وصی خودش قرار میدهد و کفن و دفن شیخ را هم سید علیشوشتری به عهده میگیرد. بعدهم ملامحمد جولا میآید نجف و دستورات دیگری را به او میدهد و میگوید: « من برمیگردم شوشتر و در آنجا هم از دنیا خواهم رفت.»
گفتم شوشتر منطقه وسیعی بوده که دزفول را هم شامل میشده. خلاصه ملامحمد علیجولا به دزفول برمیگردد و از دنیا میرود و او را کنار مزار همان سرباز گمنام دفن میکنند.
◻ الآن هم قبر ملامحمد علیجولا و آن سرباز، هر دو در محلی است به نام مسجد کجبافان که در صحن مسجد دفناند. (قبلاً خارج مسجد بود و الآن داخل مسجد حساب میشود.)
خلاصه آقای سیدعلی شوشتری شاگرد این ملامحمد علیجولاست که مستقیم با حضرت ولیعصر (عج) ارتباط داشته و علیالظاهر از قرائن برمیآید که این سلسله مشایخ ، کسانیاند که با خود حضرت مستقیماً مرتبط بودند. هم سرباز ارتباط مستقیم با حضرت داشت و هم ملامحمد علیجولا.
در واقع یک مقامات عرفانی هست که وقتی فرد به آنها میرسد مستقیم فرد با خود حضرت ارتباط برقرار میکند. سیدعلیشوشتری هم این مقام را به ملاحسین قلی همدانی منتقل میکند.
ملاحسین قلی همدانی هم در مسائل فقه و اصول شاگرد شیخ انصاری بوده است. ظاهراً بعد از وفات شیخ انصاری تصمیم میگیرد مباحث درس خارج فقه و اصول شیخ و تقریراتش را بنویسد که سید او را میگوید:
«این زحمت را نکش، دیگران به این کار مشغول میشوند، تو کار مهمتری داری.»
همان بحثهای عرفان عملی را به او تأکید می کند (حتماً میدانید که ملاحسین قلی همدانی هم به چه مقامات عالیهای دست یافتهاند.)
✏ نکته اینکه به هر حال این برای همه مردم خصوصاً اهل علم یک درس ارزشمندی است که سلسله مشایخ جناب سیدعلیقاضی طباطبایی(ره) در نهایت میرسند به یک بافنده و جولا. یک شخص که سواد آکادمیک (به اصطلاح امروزیها) نداشته ولی کسی بوده که به واجباتش عمل و از محرمات به آن مقامات رسیده.
اینکه بعضیها سؤال میکنند که چه کنیم تا بعضی مقامات عرفانی را کسب کنیم؟ اولین گام همین است و شاید آخرین گام هم همین باشد. یعنی کسی که این راه را استمرار دهد توفیقات بعدی هم نصیبش میشود. البته خیلی تفاوت دارد این مناسک عرفانی در عرفان عملی با این سلسله مشایخی که در صوفیه مطرح است.