سه شنبه ۶ بهمن ۹۴
مقصود از مهدی شخصی، آن است که حضرتش فردی معین، زنده، موجود و شناخته شده از نظر تبار و خاندان و شخص است.
مقصود از مهدی نوعی، آن است که فردی است نامعین که در زمانی مناسب زاده
خواهد شد و قیام کرده، جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. و آن مفهومی است
کلی که یک مصداق دارد و بس.
از نظر منطق و برهان، «نوعی بودن مهدی» باطل و نادرست است؛ چرا که نقض غرض
از قیام مهدی میشود؛ زیرا غرض از قیام او پرکردن جهان از عدل و داد است؛
ولی نوعی بودن مهدی، جهان را از ظلم و ستم پر خواهد کرد. در این صورت هر
قدرتمند دروغ گویی میتواند این جامه را در بر کرده و ادعا کند که من مهدی
هستم و به نام اقامه عدل، به جهانگیری پردازد. پس مدعیان مهدویّت بسیار
خواهد شد و در هر زمانی و در هر سرزمینی، ممکن است چند تن ادعای مهدی بودن
کنند و ساده دلان و نادانانی گرداگردشان جمع شوند و به ظلم و ستم بپردازند.
جنگ، سراسر جهان را فرا گیرد و عالم از خونریزی و فتنه و آشوب، آکنده
گردد.
بالاتر از این، ظلم و ستم، به نام عدل و داد به خورد جهانیان داده شود!
بنابراین، وجود مهدی نوعی، از نظر اجتماعی محال است.
از طرفی وعده های قرآن و انبیا نیز باطل و دروغ خواهد بود. عقل نیز این
نظریه را باطل می شمارد. همچنین وجود مهدی پس از ظهور قابل انکار و تردید
است؛ چون دلیلی برای آنکه او مهدی موعود است، وجود ندارد.
در تاریخ اسلام، میبینیم که مدعیان مهدویت، بسیارآمدند ورفتند؛ولی خونها ریختند وظلمها وستمها برپا کردند!
پس بایستی، مهدی، شخص معینی باشد که شناختش برای خلق آسان باشد و اشتباهی در تشخیص او رخ ندهد.
مهدی نوعی، با اسلام منافات دارد؛ چون روایات متواتری وارد شده که آن حضرت،
شخصی معیّن، موجود و زنده است. از طرفی مهدی نوعی مستلزم آن است که سالها
زمین خالی از حجّت باشد و این هم بر خلاف اصول و مبانی اسلام است. با این
حال، مدعیان مهدویّت، همگی از میان مسلمانان برخاسته اند؛ کسانی که از اصول
و مبانی اسلام خبر نداشته اند و یا آگاه بوده و حقیقت را به مسلمانان
نگفته اند! [1] .
یکی از دانشمندان شیعه در این باره نوشته است:
«موضوع مهدی علیه السلام نه اندیشه چشم به راه نشستن کسی است که باید زاده
شود، و نه یک پیشگویی است که باید در انتظار مصداقش ماند؛ بلکه واقعیت
استوار و فرد مشخصی است که خود نیز، در انتظار رسیدن هنگام فعالیتش به سر
میبرد. در میان ما - با گوشت و خون خویش - زندگی میکند؛ ما را میبیند و
ما نیز او را میبینم. در فضای دردها، رنجها و آرزوهای ما است و در اندوه و
شادی ما شریک است، شکنجه های آزردگان و تیره روزی ناکامان زمین و بیداد
ستمگران را - دور یا نزدیک - میبیند و به انتظار لحظه ای است که فرا رسد و
دست پر توان خویش را سوی همه رنج کشیدگان، محرومان و سیهروزان دراز کند و
طومار ستمگران را بریده و در هم پیچید.
البته تقدیر این رهبر منتظر، چنین است که خود را آشکار نسازد، با اینکه
همراه با دیگران، لحظه موعود را انتظار میکشد، خود را به آنان ننمایاند.
... در احادیث نیز، پیوسته «انتظار فرج» و در خواست ظهور مهدی علیه السلام
ترغیب و توصیه شده است تا مؤمنان همواره چشم به راه او باشند. این تشویق،
تحقق همان همبستگی روحی و وابستگی وجدانی منتظران ظهور و رهبرشان است. چنین
بستگی و پیوندی، جز با اینکه مهدی علیه السلام را هم اکنون انسانی تجسم
یافته بشماریم، پدید نمیآید. تجسم یافتن مهدی علیه السلام تحرک تازهای به
«فکر انتظار منجی» میبخشد و آن را از توانایی و آفرینندگی بیشتری
برخوردار میکند. گذشته از آن، در انسانی که به طرد ستمها پرداخته و رهبر
منتظر خود را نیز هم درد، هم رنج، همسان و وابسته به خویش احساس میکند،
نوعی مقاومت و شکیبایی - در برابر دردهایی که در اثر محرومیت به او رسیده -
ایجاد میشود. [2] .
پی نوشت ها:
[1] راه مهدی علیه السلام، ص 63 و 64.
[2] سید محمد باقر صدر، جستجو و گفتگو پیرامون امام مهدی علیه السلام، ص 8 - 6.