دوشنبه ۴ آبان ۹۴
ای باد حیا نمی کنی؟
مجلس عزاداری توی مدرسه بر پا کرده بودند و مرحوم حاج میرزا رضای همدانی
(که یکی از علمای با اخلاص بوده ) در آنجا منبر می رود در آن فصل باد و
باران و آفتاب و ابر با هم توام بود. یک روز وقتی که حاج میرزا بالای منبر
مشغول سخنرانی می گردد و بعد از آن روضه حضرت اباالفضل (ع ) را می خواند،
ناگهان هوا طوفانی شد و باد شدیدی آمد که بر اثر آن باد و طوفان چادری که
روی حیاط انداخته بودند به حرکت در آورد و هر دقیقه باد شدیدتر می شد و سر و
صدا راه انداخته بود. این مرد بزرگ وقتی این سر و صداها و این صحنه را می
بیند دستش را از زیر عبا در می آورد و دو زانو مؤ دب روی منبر می نشیند و
با انگشت سبابه اشاره به باد می کند و می فرماید : ای باد حیاء نمی کنی و
خجالت نمی کشی ؟! چقدر یاغی و سرکش شده ای ؟
مگر نمی بینی و نمی شنوی که من مشغول ذکر مصیبت آقایم قمربنی هاشم حضرت عباس (ع ) هستم .
آن
باد شدیدی که برخاسته بود و می خواست چادر با آن عظمت را از بیخ و بن
بکند، آرام و ساکت شد و ایشان با کمال آرامش روضه حضرت را خواند.
وقتی که روضه حضرت اباالفضل (ع ) تمام شد و از منبر پائین آمد دوباره طوفان شدیدی برخاست و چادر و پوشش را پاره پاره نمود.