پنجشنبه ۲۸ آبان ۹۴
وقتی تابلوی «بیمه با حضرت ابوالفضل العباس» علیهالسلام را بر روی
کامیونها و غیر می دید تردید میکرد که آیا بیمه با حضرت ابوالفضل العباس
علیهالسلام مدرکی دارد یا نه؟ صحیح است یا خیر؟
در همین افکار به سر میبرد تا شبی در عالم مکاشفه بین خواب و بیداری
میبیند که در صحرائی قرار گرفته که انسانی دیده نمیشود و یک گوسفند در
میان جمعی گرگها محاصره شده و گرگها مشغول خوردن آن هستند، در حالی که
گوسفند زنده است و فریاد میزند و کسی نیست که نجاتش دهد او میخواهد جلو
برود میبیند گرگها تهدیدش میکنند به فکرش میرسد که این گوسفند مال چه
کسی است که گرفتار گرگها شده است؟ در همین حال به گوش خود میشنود که مال
حضرت عباس علیهالسلام است برایش شبه های ایجاد میشود که چرا حضرت عباس
علیهالسلام از گوسفند خود دفاع نمیکند؟ پس بیمه ی با حضرت عباس
علیهالسلام چه فایده ای دارد؟
ناگهان میبیند یک اسب قوی هیکل در مقابلش قرار گرفت و شخصی سوار آن اسب
است که پاهای وی در رکاب و همچنین زین اسبش معلوم است ولی خود او که
چهره اش در هاله ای از نور قرار دارد قابل مشاهده نیست اسب مزبور سر خود را
به زمین میزند و قصد حرکت میکند ولی نمیتواند در همین حال کلماتی از آن
شخص سوارکار که چهره اش هاله ای از نور داشت میشنود که میگوید: «چیزی
که مربوط به ما باشد برای ما فرقی نمیکند آن را انسان بخورد یا حیوان ولی
چیزی را که به ما بسپارند حفظش میکنیم.»
این را میگوید و ناپدید میشود او وقتی به خود می آید بیدار میشود متوجه
میشود که آن سوار، حضرت عباس علیهالسلام است و با این صحنه آگاه میگردد
که بیمه ی با آن جناب صحیح است و افرادی پیدا میشوند که با حیوان فرقی
ندارند بلکه از حیوان هم پستتر و گمراه تر هستند. اولئک کالانعام بل هم اضل
سبیلا ( سوره احزاب آیه 179. )
منبع:کرامات باب الحوایج (زندگانی حضرت ابوالفضل العباس و سی و چهار کرامت
و عنایت آن حضرت) ؛ سید بشیر حسینی ؛ نسیم حیات صفحات 49 و 50