دلم به این همه آیینه رو نخواهد کرد
به جز نگاه تو را جست و جو نخواهد کرد
پرندهای که گرفتار پر زدن باشد
به آب و دانه و آواز خو نخواهد کرد
بیا مسافر چشمم که هیچ حادثهای
نگاه پنجره را زیر و رو نخواهد کرد
به غیر نام تو ای التهاب روحانی
دلم به قصد سرودن وضو نخواهد کرد
عزیز غایب من ای همیشه در خاطر
به جز تو را دل من آرزو نخواهد کرد
نرگس ایمانیان
سنگینی حضور تو خم کرد قامتم
مشغول چشمهای تو یعنی عبادتم
از پشت این سکوت نفسگیر سالهاست
در چشمهات خیمه زدن گشته عادتم
تنها به این دلیل دلم را شکسته ام
تا با خبر شوی و بیایی عیادتم
از این همه شمارش معکوس لحظه ها
خسته شده ست عقربه ی گیج ساعتم
می خواهی از حصار نگاهت رها شوم
آخر برای چه؟ نکند بی لیاقتم
ای بغض دست و پنجه نکن نرم با دلم
بگذار قطره قطره شود خیس ، صورتم
زهرا بیدکی
تو آن آقا ترین مردی که در تاریخ می گویند
تو آن انسان نایابی که با فانوس می جویند
تمام باغ ها با ذکر لب های تو می خندند
تمام ابرها در شط چشمان تو می مویند
قناری های عاشق از گلوگاه تو می خوانند
و قمری های سالک کو به کو راه تو می پویند
تو آن رود زلالی صاف و روشن از ازل جاری
که پاکی های عالم دست و رو را در تو می شویند
به شوق سجده ات هفت آسمان خم می شود در خاک
به نام نامی ات خورشید ها از خاک می رویند
تو تمثال تمام غنچه های بی ریا هستی
که تصویر تو را عشاق در آیینه می بویند
تمام موج ها در حلقه یاد تو می چرخند
تمام بادها نام تو را سرگرم هوهویند
زنده یاد حسن حسینی
خدایا، مرا ببخش! به خاطر همه لحظه هایی که به یاد تو نبوده ام!
به خاطر همه سجده هایی که زود سر از مهر برداشتم .
به خاطر همه درهایی که کوبیده ام و خانه تو نبوده اند .
به خاطر همه حاجاتی که از غیر تو خواسته ام
به خاطر همه وعده هایی که تو دادی و من باور نکردم .
به خاطر همه آنچه به خاطر سعادت من از من خواستی و من اعتماد نداشتم .
به خاطر همه آنچه خواستی به من بفهمانی و من نفهمیدم .
به خاطر همه نعمتهایت که شکر نکرده ام .
به خاطر همه مهربانی هایت که با گناه پاسخ داده ام .
به خاطر همه چشم پوشی هایت که سوء استفاده کرده و گستاخ تر شده ام .
به خاطر همه آنچه در راه من خرج کرده ای و من هیچ در راه تو خرج نکرده ام .
به خاطر ...
مرا ببخش! نه به خاطر آنکه من لیاقت بخشیده شدن دارم;
به خاطر اینکه تو شایسته بخشیدنی!
نه به خاطر آنکه گناهان من بخشودنی هستند;
به خاطر «آن که » گناهان من اول او را اذیت می کند!
به خاطر «آن که » گناهان من، غربت و آوارگی و غیبت او را تمدید می کند
به خاطر اینکه تو اهل عفو و مغفرتی و گذشت کار توست
نه به خاطر اینکه من خوب شده ام;
به خاطر اینکه تو خوبی!
نه به خاطر آنکه مرا خوشحال کنی
به خاطر اینکه پیامبرت و اولیاء تو، خوشحال شوند!
مرا ببخش، نه به خاطر من!
به خاطر «آن که » گناهان من اول او را اذیت می کند!
به خاطر «آن که » گناهان من، غربت و آوارگی و غیبت او را تمدید می کند!
به خاطر «آن که » هر هفته پرونده اعمال مرا به دست او می دهند!
به خاطر «آن که » این بار نمی داند با چه رویی پیش تو شفاعت مرا کند!
به خاطر «آن که » قرار است بر زمین آقایی و سروری کند و گناهان من مانع این کار شده اند!
به خاطر «آن که » دوستش داری و او تو را دوست دارد!
به خاطر «آن که » ناراحتی او ناراحتی توست و خوشحالی او خوشحالی تو!
به خاطر امام زمان مرا ببخش!