نه آسمان را میشناسم،
نه زمین را.
از وقتی بیصدا شدی،
جهان برایم جهت ندارد.
هر سویی که میروم،
سایهات هست، اما خودت نه.
پنهان شدهای در حجابِ نور،
و من، در غبارِ این دنیا،
تو را نفس میکشم، بیآنکه پیدایت کنم
نه آسمان را میشناسم،
نه زمین را.
از وقتی بیصدا شدی،
جهان برایم جهت ندارد.
هر سویی که میروم،
سایهات هست، اما خودت نه.
پنهان شدهای در حجابِ نور،
و من، در غبارِ این دنیا،
تو را نفس میکشم، بیآنکه پیدایت کنم