پنجشنبه ۶ اسفند ۹۴
خانه غمها
بزرگان اهل مدینه وقتی این امر را مشاهده نمودند خدمت امیرمؤمنان علیه السلام رسیدند و گفتند: «ای اباالحسن! براستی که فاطمه علیها السلام شب و روز می گرید و از صدای شیون او شبها در بستر، خواب به دیدگان ما راه نمی یابد و آسایشی نداریم و هنگام روز هم در حین کسب و کار و طلب روزی ما را آرامشی نیست! اکنون که از حال ما آگاه شدی از فاطمه علیها السلام بخواه که یا شبها بگرید و روزها آرام باشد و یا روزها گریه کند و شبها خاموش بماند.»
امیرمؤمنان علیه السلام با خوشرویی پذیرفت و بعد به سوی خانه خود رفت و زهراعلیها السلام را دید که گریه امانش را بریده و تحملش از دست رفته است زهراعلیها السلام چون علی علیه السلام را دید لحظه ای به احترام حضرت علیه السلام خاموش ماند.
امیرمؤمنان علیه السلام فاطمه علیها السلام را گفت: «ای دختر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بزرگان مدینه از من خواسته اند که از تو بخواهم که شبها یا روزها، یک کدام از آنها را برای پدر خود سوگواری کنی.»
فاطمه علیها السلام فرمود: «چه اندک است زمانی که با ایشان خواهم زیست و چه زود خواهد بود که از میان آنان غایب گردم. سوگند به خدا! من شبها و روزها خاموشی نخواهم داشت تا این که به پدرم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بپیوندم.»
علی علیه السلام فرمود: «[حال که چنین است] هرگونه که دوست داری رفتار کن!»
از آن روز به بعد برای فاطمه علیها السلام خانه ای در بقیع، آن جا که از مدینه به دور بود، ساخت. و این خانه «بیت الاحزان » (خانه غمها) نام گرفت. هر صبحگاه زهراعلیها السلام در حالی که حسن و حسین علیهما السلام پیش روی وی حرکت می کردند، گریان به سوی بقیع می شتافت و بین قبور شهدا به گریه و زاری می پرداخت. وقتی شب فرا می رسید، علی علیه السلام به نزد او می رفت و وی را به خانه باز می گرداند. (1)
سرانجام آلام و غمها و ستمهایی که بر فاطمه رفت او را از پای درآورد و بیمار شد. در حین بیماری، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را در خواب دید و حضرت صلی الله علیه وآله وسلم وی را مژده داد که شب هجران به سر آمده و به زودی با هم در بهشت دیدار خواهند کرد.
فاطمه علیها السلام دانست که از زندگیش اندکی بیش نمانده است، پس ام ایمن و اسماء بنت عمیس را فراخواند و در پی علی علیه السلام فرستاد. هنگامی که علی علیه السلام بیامد، زهراعلیها السلام فرمود: «پسر عمویم! همانا که خبرمرگم به من رسیده است و از این حال که دارم دریافته ام که این ساعت یا ساعتی دیگر به پدرم ملحق خواهم شد اینک تو را وصیت می کنم به چیزهایی که در قلب خویش پنهان ساخته ام.»
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «ای دختر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به هر چه دوست داری مرا سفارش کن!» آن گاه بالای سر زهراعلیها السلام نشست و هر که در خانه بود بیرون رفت.
فاطمه علیها السلام گفت: «پسرعمویم! تو هرگز مرا دروغگوی و خیانتکار ندیده ای و از آن هنگام که با هم زندگی می کنیم هیچگاه با تو مخالفتی نکرده ام.»
علی علیه السلام فرمود:«به خدا پناه می برم! تو به خدا آگاه تر و نیکوکارتر و پرهیزگارتر و کریمتر از این هستی و خداترسی تو از این بیش است که تو را به خاطر ناسازگاریت سرزنش کنم! دوری و جدایی از تو برایم دشوار است، اما چاره ای از آن نیست. سوگند به خدا! با رفتن تو مصیبت مرگ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دوباره تازه می گردد و غم فراق تو بسیار بزرگ خواهد بود «انالله و انا الیه راجعون »
از این مصیبت[به خدا پناه می برم] که چه فاجعه آمیز و دردناک و جانسوز و حزن انگیز است به خدا قسم! مرگ تو حادثه ای است که بر آن صبر نتوان کرد و فاجعه ای است که همانندی نخواهد داشت.»
بعد از آن فاطمه علیها السلام و علی علیه السلام لحظاتی همنوا با یکدیگر گریه کردند و علی علیه السلام سر زهراعلیها السلام را گرفت و به سینه چسباند و گفت: «هر چه خواهی وصیت کن، همان گونه که فرمان دهی به جای خواهم آورد و خواسته تو را بر خواسته خویش برتری خواهم داد!»
فاطمه علیها السلام گفت: «خدا به خاطر من، بهترین پاداش تو را دهد. اما نخست تو را سفارش می کنم که پس از من با «امامه » دختر خواهرم ازدواج کنی زیرا وی برای فرزندانم مانند من است و مردان را از داشتن زنان چاره ای نیست.
و اما وصیت دوم من این که برایم تابوتی بساز [زیرا برای پوشیده ماندن اندام من مناسبتر است]... و وصیت دیگر من این که هیچ کس از آنان که بر من ستم کردند و حق مرا غصب نمودند نباید در تشییع پیکر من حاضر شوند، چرا که آنها دشمن من و دشمن رسول خدایند و اجازه نده که کسی از آنان و هر که پیروی ایشان کند، بر من نماز گزارند و شب هنگام، وقتی دیدگان مردم بخفت، مرا به خاک سپار.»
چون فاطمه علیها السلام وفات یافت، اهل مدینه همگی با هم به ناله درآمدند و زنان بنی هاشم در خانه زهراعلیها السلام گرد آمدند و همصدا با هم چنان می گریستند که شهر از ناله و فریاد آنان به لرزه درآمده بود، آنها پیوسته می گفتند:
«یا سیدتاه! یا بنت رسول الله!»
انبوه مردم به سوی علی علیه السلام و فرزندانش آمده و آنان را در میان گرفتند. امیرمؤمنان نشسته بود و حسن و حسین علیهما السلام رو به روی او بودند و اشک می ریختند و جمعیت از دیدن گریه آنها می گریستند....
مردم بسیاری در اطراف خانه علی علیه السلام نشسته بودند و گریه و زاری می کردند و انتظار می کشیدند تا جنازه حضرت را بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند. سرانجام ابوذر از خانه بیرون آمد و خطاب به جمعیت گفت: «به خانه های خود روید که تشییع پیکر دختر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به تاخیر افتاده است.» مردم برخاستند و پراکنده شدند.
وقتی که اهل مدینه به خواب رفتند و پاسی از شب گذشت، امیرمؤمنان علیه السلام و حسن و حسین علیهما السلام همراه با عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و نیز گروهی از بنی هاشم و آشنایانی دیگر، پیکر مطهر زهراعلیها السلام را بیرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در تاریکی شب به خاک سپردند. علی علیه السلام قبر زهراعلیها السلام را همسطح با زمین قرار داد تا کسی محل قبر شریف او را نشناسد. (2)
شکوه های علی علیه السلام با پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
پس از آن که امیرمؤمنان علیه السلام فاطمه علیها السلام را در تاریکی شب دفن کرد و اثر قبر را از روی زمین محو ساخت، برخاست و رو به سوی مرقد شریف رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم کرد و عرضه داشت:«سلام بر تو باد ای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم ! از سوی من و دخترت که اینک به دیدار تو آمده و در کنار مرقد تو مسکن گزیده است. همان که خدا برای او سرعت ملحق شدن به تو را اختیار نموده بود.
ای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در مرگ دختر برگزیده تو شکیبایی من اندک است و با رفتن سیده زنان جهان قدرت و توانایی من از دست برفت و تنها یادآوری مرگ تو[که بزرگترین مصیبت زندگی من بود] مرا تسکین می دهد و آرام می سازد. من بودم که پیکر مطهرت را در عمق گور نهادم و روح تو هنگام بیرون شدن از پیکرت بر روی گلوگاه و سینه من گذشت.
آری در کتاب خداست آیه ای که به سبب آن، این مصایب را به آسانی پذیرایم: «انالله و انا الیه راجعون » اکنون ودیعتی که در نزد من داشتی به سوی تو بازگشت و امانت ادا گردید و زهراعلیها السلام را از من گرفتند و اینک چقدر آسمان و زمین زشت و نازیبا می نماید.
ای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم !
اما غم من که خواهد پایید و اما شب من که بی خوابی خواهد بود و اندوه من قلبم را ترک نخواهد گفت مگر این که خدا سرایی را که تو در آن جای گرفته ای برای من برگزیند.
حزنی که دلم را چرکین ساخته است و غمی که قرارم را گرفته است آه که چه زود بین ما جدایی افتاد! و من به پروردگار خویش شکایت می برم.
به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که چسان امت تو برای ستم بر او همداستان شدند پس تو همه چیز را از وی بپرس و از حال او خبردار شو! چه بسیار غمهایی که در سینه فاطمه علیها السلام موج می زد که برای رهایی از آنها راهی نمی یافت به زودی همه چیز را خواهد گفت و خدا داوری خواهد کرد که او بهترین حکم کنندگان است.
سلام بر شما دو تن باد! سلامی که با آن وداع می گویم و [من از سرنوشت خویش] نه خشمگین هستم و نه افسرده. اگر شما را ترک گویم نشانه یاس و ملالت من نیست و اگر پیش شما بمانم به سبب این نیست که در آنچه خداوند صابرین را وعده داده است تردیدی داشته باشم.
آه! افسوس افسوس [از این مصیبت بزرگ] لیکن بردباری برای من شایسته تر و زیباتر است و اگر ترس این نبود که آنان که حکومت را به دست گرفته اند، آگاه گردند، درنگ و ایستادن [در کنار قبر فاطمه علیها السلام را] بر خود واجب و لازم می دانستم و همچون زنی فرزند از دست داده که بر مصیبتی جانکاه می گرید بر این فاجعه می گریستم.
در برابر پروردگار، دخترت پنهانی به خاک سپرده شد، در حالی که حق وی پایمال شده بود و میراثش را از وی ستانده بودند با وجود آن که از رحلت تو دیری نمی گذشت و هنوز یاد تو در دلها کهنه نشده بود.
من با خدا و رسولش شکوه هایم را باز می گویم و به خاطر فرمان تو ای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به بهترین حال شکیبا خواهم بود. درود خدا بر تو و سلام و رضوان الهی شامل حال فاطمه علیها السلام باد!» (3)
تنهایی علی علیه السلام
پس از این که فاطمه علیها السلام درگذشت علی علیه السلام تنها ماند و خانه علی علیه السلام که روزگاری مهبط وحی و محفل فرشتگان بود به یکباره به فراموشی سپرده شد و سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درباره امیرمؤمنان علیه السلام و فرزندان وی و مقام معنوی ایشان، در غوغای فتح سرزمینهای جدید و تقسیم غنایم از یادها برفت و ربع قرن طول کشید تا مردم دوباره بر در خانه علی علیه السلام گرد آمدند، اما این بار فاطمه علیها السلام که جانش را به خاطر حق علی علیه السلام و مظلومیت او فدا کرد، دیگر زنده نبود تا... .
پی نوشتها:
1) بحارالانوار، ج 43، و مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 322.
2) الغتان النیشابوری، روضة الواعظین (منشورات مکتبه الحیدریه، نجف، 1386 ه - 1966 م) ج 1، ص 151.
3) کلینی، اصول کافی، (انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران بازار سلطانی) ج 1، ص 458، ح شماره 3، باب مولد «الزهراء فاطمه علیها السلام »; روضه الواعظین، ج 1، ص 152.
چهارشنبه ۵ اسفند ۹۴
سخنان آخرین و سفارش های شیرین و یا غم آلود انسانهای آسمانی، صحیفه ای سبز و روشن است دایره المعارفی است
درس آموز که طراوت و بالندگی خود را درتمامی عصرها و نسلها حفظ نموده نگاه آدمی را به فراسوی حوادث اوج
می دهد.
پاره ای از این سخنان لبریز از آموزهای اخلاقی، کلامی، فقهی، ادبی و ... است که بسان مشعلی فروزان، راه راستی و
درستی را برای همگان نمایان می سازد. گرچه فضای برخی از آنان، با غبار غم و موج ماتم همراه است اما به یقین فراز و
فرود حوادث به همراه شیوه شیرین زندگی در بیان، ارائه الگوهای اطمینان بخش و هدایت آفرین در کلام و منطقی
محکم و درست در گفتار، طلوعی روشن و تابناک در افق دیدگان آدمی می آفریند.
در این میان گنجینه سخنان پاک بانوی آفرینش، فاطمه زهرا(س) که در هفت گفتار ویک نوشتار از آن حضرت به دست
ما رسیده است.
نمونه ای جاودان و روح افزا است که هر یک، کتاب معرفت همراه با آموزنده های زندگی ساز و درس آموز خواهد بود.
ما هم نگاهی نو به هشت نکته گرانسنگ این سخنان می افکنیم و یکایک آنان را درنهانخانه وجودمان می سپاریم:
1- ادب در کلام، احترام به شوهر
پاره ای از اندیشمندان «دبستان » را خلاصه «ادبستان » دانشمندان و آفرینش را مدرسه ای گسترده برای تربیت آموزی و
ادب آفرینی شمرده اند.
ادب - که نگهداشتن حد هر چیزی است - شیوه همیشه پیشوایان معصوم بوده است و درگفتار و رفتار آنان تجلی
می یافته است.
سلاله یاسین، فاطمه زهرا(س) در حالی که واپسین سخنان خود را با همسر ارجمندش درمیان می گذارد، بدون آن که
طوفان حوادث غباری بر سخنان او بنشاند و یا بغض واندوه لحظه ای از ادب و احترام وی را بر باید، شوهر خویش را با
کنیه خطاب نمودو عبارت: «یا اباالحسن » بر زبان راند.
چنانکه در عرب مرسوم بوده و هست، سخن گفتن با کسی همراه با بیان کنیه او نشان از نوعی احترام و دلدادگی دارد.
در سخنی دیگر رو به علی(ع) نموده، با عبارتی آهنگین و عشق افروز، دعایی ارزشمند برای نیکبختی دنیوی و اخروی
همسر خود کرده و می فرماید:
«جزاک الله عنی خیر الجزاء یا بن عم رسول الله(ص ») پروردگار سبحان تو راپاداش دهد برترین پاداش ها ای پسر عموی
رسول خدا - درود خداوند بر او و آل اوباد.
انتخاب واژه های زمردین و چینش ارزش آفرین در عبارت، بیانگر دقت و ژرف نگری دراستفاده های معنوی از هر یک از
آنان است، چنانکه در «یابن عم » (پسرعمو) اشاره به ریشه ای دیرین در نسب پیامبر اسلام و علی(ع) دارد و عبارت «رسول
خدا» درسخن حضرت زهرا اشاره به رسالت پیامبر و آثار روحی معنوی این واژه نسبت به ارزش قدسی آن حضرت و ولایتی
که علی(ع) از رسول الله دارد، ناگفته های گفتنی بسیاری رابازگو می کند.
شایان توجه است که اگر دخت آفتاب جایگزین این عبارت را «ابی » (پدرم) قرارمی داد بدون شک این بار معنوی از آن
احساس نمی شد و چنین تاثیری ژرف نمی گذاشت.
2- بیان حالت خود، تشریح لحظه ها
پس از شروعی شیرین و ادب آمیز، سخن زهرای مرضیه(س) با بیان حالت و چگونگی زندگانی آن حضرت جاذبه ای دیگر
به خود گرفته است: «لم یبق لی الا رمق من الحیاه » برای من لحظه ای بیش از زندگانی نمانده است. بدیهی است در این
لحظه روحیه ای خاص و لحظاتی حساس وجود داشته، درخشان ترین واژه ها بیان خواهد شد.
پس از آن به تشریح زمان خود پرداخته، می فرماید: «و حان زمان الرحیل والوداع » (زمان کوچ و خدا حافظی فرا رسیده
است) هنگامه ای طاقت سوز و هنگامی درد افروز که توان از همگان می رباید، به ویژه زمانی که بانویی هجده ساله باصورتی
نیلی، پهلویی شکسته و بازویی نشان دار از ماجرایی ستم آلود در بسترآرمیده باشد. سپس با عبارتی کوتاه ریزش رنج از
بلندای کلمات بر پهنه وجود امام علی(ع) پدیدار می شود که:
فاستمع کلامی فانک لاتسمع بعد ذلک صوت فاطمه ابدا «(علی جان » سخنان مرا بشنوکه پس از این صدای فاطمه را
نخواهی شنید، هیچگاه) گویی یکایک واژه ها در توفانی از غم و اندوه نمایان شده است و افزون بر توجه بخشیدن با کلمه
«فاستمع » صدای مظلومیت و مهربانی در لابلای حروف به گوش جان می رسد.
3- شروع سخن، نخستین وصیت
مجموعه واژه هایی که در گفتارها از آن استفاده می کنیم; گاهی «امر» است که در آن از فراز اقتدار، آمرانه لب به سخن
می گشاییم و دستور می دهیم، و زمانی «التماس » است که در «حضیض » نیاز و ناتوانی،خواسته خود را از ژرفای وجود طلب
می نماییم و موقعی «خواهش » و یا «سفارش » که جلوه ای از برابری، دوستی و صمیمیت در آن نمایان است. گزینش کلماتی
که چنین هاله ای از مفاهیم داشته باشند فضای عبارات و جملات را دگرگون می کنند و با اندک دقتی لازم، برداشت هایی
ارجمند نصیب آدمی می نماید.
به سخنان یاس عصمت، حضرت زهرا(س) بر می گردیم و پس از تشریح لحظه ها و حالات او،عبارت آغازین آن بانو را
می نگریم: اوصیک(وصیت و سفارش می کنم ...) چنانچه که می بینیم، گستره ادب، بزرگواری و صفا و صمیمیت در وجود
حضرت چنین واژه پرمفهومی را بر شاخسار بیان بی بی نمایان ساخته است در حالی که به جای آن این واژه ها هیچگونه
زشتی نداشت:
از تو می خواهم که ...
به تو می گویم که ...
باید چنین کنی ...
و ...
پس از این عبارت، نخستین وصیت آغاز می شود:
«اوصیک اولا ان تتزوج بعدی » (نخستین وصیت من به تو این است که پس از من ازدواج کنی) توگویی این عبارت کوتاه
نسیمی صفا بخش بر تمامی بدبینی ها وبدگویی هاست که ازدواج شوهر را پس از رحلت همسر نشان از بی مهری و دوری
از وفا ووفاداری می دانند. فلسفه ازدواج در کلامی پس از این عبارت بیان شده است که بدان می پردازیم اما پیش از آن،
فاطمه زهرا(س) مورد ازدواج امام(ع) را تشریح می کندکه: ... بابنه اختی امامه فانها تکون لولدی مثلی (نخستین وصیت
من به تو این است که پس از من با امامه; دختر خواهرم ازدواج کنی زیرا او همانند من به فرزندانم مهربان است) شیوه
سخن گفتن و منطق در برخورد همراه با عطری آسمانی است که ابتدا شوهر خود را ترغیب به ازدواج نموده، سپس با
دلیلی آرام بخش وگویا، علت پیشنهاد خود را به ازدواج با «امامه » توضیح می دهد. پس از این سخن فلسفه بیان خود را
نسبت به ازدواج پس از خویش تشریح می کند:
فان الرجال لابد لهم من النساء
(همانا مردان برای زندگی خویش نیاز به زنان دارند)
و این خود، واقعیتی است که دست آفرینش به عنوان غریزه در نهاد آدمی نهاده است و پاک بانوی هستی با توجه ژرف
بدان، نگاه همگان را به این نکته توجه می سازد.
4- مخفی بودن مراسم; استمرار مبارزه
پیکارهای عقیدتی و مبارزه های فکری فرهنگی، عرصه ای برتر از مکان و زمان دارد. از آغاز آفرینش تا پایان هستی بوده و
خواهد بود و شعاعی فراتر از درگیری انسانها بر سر مقام و موقعیت و یا دارایی و دانایی خواهد داشت.
در این عرصه ارزشهای والای الهی و جلوه های جاودان انسان در توفان هواها وهوسها، غبار آلود می شود و گاه مسیر
سعادت انسانها دگرگون می گردد.
حوادث غم آلود صدر اسلام و سراشیبی سقوط ارزشهای دینی در آن زمان، ماجرایی بودکه در غصب فدک جلوه گر شد اما
تاثیری تلخ در راه هدایت افراد گذارد که تافرجام روزگار آثار آن باقی خواهد بود.
چنین بینش عرشی و عمیقی بود که دخت رسول الله را بر آن داشت پس از مبارزه ای رودررو و سنگین با غاصبان خلافت،
این پیکار حق علیه باطل را پس از حیات خویش استمرار بخشد و برای همیشه فریادی علیه ضلالت و گمراهی و غصب و
غارت فرود آورد.
فرازی از سخنان آن حضرت را می خوانیم:
اذا توفیت فلا تعلم احدا
«(علی جان » پس از وفات من، هیچ کس را آگاه مکن)
پس از آن برخی از محرمان ولایت و شیفتگان امامت را نام می برد تا در مراسم شرکت کنند:
الا ام سلمه و ام ایمن و فضه و من الرجال ابنی و العباس و سلمان و عماراو المقداد و اباذر و حذیفه (مگر ام سلمه و ام ایمن
و فضه را از زنان و ازمردان دو فرزندم حسن و حسین(ع) و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذیفه را خبر کن)
گویی عمق ستم ستمکاران چنان فاجعه ای آفریده است که زهرای اندوهگین و ستمدیده را بر آن داشته، تاکیدی دیگر با
بیانی صریح و شفاف نسبت به مقصودخود بیان نماید:
اوصیک ان لا یشهد احد جنازتی من هؤلاء الذین ظلمونی و اخذوا حقی فانهم عدوی و عدو رسول الله.
«(همسرم!» تو را وصیت می کنم که هیچ کس از آنان که به من ظلم و ستم کرده اندو حق مرا غصب نمودند، نباید در
تشییع پیکرم شرکت کنند! زیرا آنان دشمنان من ودشمنان رسول خدا می باشند) و بار دیگر با واژه هایی گوناگون غم و
اندوه خود وبغض فرو رفته در ژرفای وجود خویش را بیان می کند:
و لا تترک ان یصلی علی احد منهم و لا من اتباعهم.
(و اجازه نده که فردی از آنها و پیروانشان بر من نماز بگزارد) پس از این سخن،راه عمل به وصیت خود را تشریح می نماید
که انجام مراسم به دور از دیدگان دشمنان خواهد بود:
و ادفنی فی اللیل اذا هداءت العیون و نامت الابصار (مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم ها آرام گرفته و دیده ها به خواب
فرو رفته باشد) و باز آن بانوی معصوم ومظلوم تصمیم به تصریح نام دشمنان می گیرد تا برای چندمین بار افزون بر بیان
سخن خود و تاکید جملات، دوبار نیز نام دشمنان خود را بر زبان جاری کند که تا بیرق هستی در اهتزاز است وانسانهای
اندیشمند و دین باور به وصایای وی می نگرند، آگاه باشند که با دلی لبریز از اندوه و نگاهی سرشار از اشک غم دنیا را ترک
کرده است و از دست غاصبان راضی نبوده است. از اینرو می فرماید:
و لا تؤذنن بی احدا و لا تؤذنن بی ابابکر و عمر بحق محمد رسول الله(ص) ان لا یصلی علی ابوبکر و لا عمر هیچ کس را
خبر نکن و ابابکر و عمر را نیز آگاه نساز و تو راسوگند می دهم به حق محمد(ص) که ابابکر و عمر بر پیکر من نماز
نخوانند.
آری قسم دادن آن حضرت به حق محمد(ص) و اشاره به رسالت پدر خود در کلام، خبر ازتصمیم راسخ و قطعی
فاطمه(س) در اعلان برائت از دشمنان بوده است و این برائت رابا رسالت پدر بیان می کند تا رنگ شخصی و یا
خواسته های مادی به خود نگیرد وهمگان درس تبری از آن بیاموزند.
5- سفارش هنگام غسل; صحیفه عفاف
آخرین لبخند فاطمه(س) در دنیا، آن زمانی بودکه از پوشیده بودن پیکر خویش پس از رحلت آگاه شد، هنگامی که یکی
از نزدیکان چگونگی پنهان سازی بدن را زیر پارچه ای که بر چندین قطعه چوب قرار دارد به آن حضرت نشان داد. پس از
این لحظه آرامش بیشتر به آن بانو روی آورد و برای پس ازرحلت خود و هنگام غسل سخنی ارزشمند و جمله ای عفاف
آفرین فرمود:
یا اسماء! اذا انامت فاغسلینی انت و علی بن ابیطالب و لاتدخلنی علی احدا ( ای اسماء! وقتی از دنیا رفتم تو و علی(ع) مرا
غسل دهید و هیچ کس را در کنار جنازه من قرار ندهید) آنجا که بنیان تقوا، پاکدامنی و خویشتن داری در برابر گناه
درژرفای وجود آدمی، قرار گیرد و عشق به عبادات و طاعات در اندیشه انسان آرام یابد، برای لحظه هایی که از نظر فقهی
تکلیفی ندارد، نیز ناراحت و آشفته خاطرخواهد بود و این نشان از روشنی دل و دیده آن حضرت از باورهای پاک و آسمانی
است و راهی هموار و نورانی برای پیروان پاک نیت و فاطمی سیرت خواهد بود تا گامهایی بیشتر در راه رسیدن به قله های
قدس و تکامل بپیمایند.
6- پس از دفن و نیازهای ضروری انسان
اذا انا مت فتول غسلی و جهزنی و صل علی وانزلنی قبری و الحدنی و سو التراب علی و اجلس عند راسی قباله وجهی
وقتی وفات نمودم، علی جان! تو غسل و کفن مرا بعهده گیر و بر من نماز بگزار و مرا درون قبر گذاشته دفنم کن و خاک بر
روی قبر من ریخته آن را صاف نما. بر بالینم وروبریم بنشین.
عباراتی غم بار و ماتم افروز از سخنان زهرا(س) را مرور نمودیم. سخنانی که در آن تنها به شوهر خود اجازه غسل و کفن و
ورود در قبر می دهد و پس از آن چگونگی صورت ظاهری مرقد خویش و نشستن همسر خود را بیان می کند. این
سخنان مقدمه ای برای وصایای بعدی آن بانو است که فرمود:
فاکثر من تلاوه القرآن و الدعا فانها ساعه یحتاج المیت فیها الی انس الاحیاء.
(«بر بالینم و روبروی من بنشین و» زیاد قرآن بخوان و دعا کن; زیرا در چنین لحظه هایی میت به انس گرفتن بازماندگان
محتاج است)
آری: کتاب هدایت بخش انسانها«قرآن نازل » و دعاهایی که خوانده می شود،«قرآن صاعد» مائده هایی آسمانی است که در
هر حال بویژه به هنگام لحظه ای آغازین ورود در قبر، ضرورتی دو چندان برای آدمی دارد زیرا چنین هنگامی، وقت
تحولی سرنوشت ساز در روح و جسم انسان است وآنچه او را آرامش می بخشد و از اضطراب خاطر و نابسامانی روانی
نجات می دهد; سکان سلامت بخش و راحتی آفرین یاد و نام خداست که در «قرآن و دعاها» تجلی چشمگیری دارد.
7- زیارت: نشان و فاداری و صمیمیت
در فرازی دیگر از سخنان سبز و جاودان دخت آفتاب می بینیم که بیانگر صفاتی ارزشمند برای همسران است:
اوصیک یا ابا الحسن ان لا تنسانی و تزورنی بعد مماتی (تو را وصیت می کنم علی جان که مرا فراموش نکنی و پس از وفات
من همواره مرا زیارت نمایی)
دنیا مزرعه اعمال آدمی است و هرآنچه از این سوی هستی به آن سوی حیات که اعمال صالح و کارهای خداگونه است
فرستاده شود و این سیره حسنه استمرار یابد، شادی روان و راحتی روح بیشتری نصیب انسان می شود. در میان تمامی
اعمال، یاد آوری انسان و زیارت مرقداو، ارزشی والا و نشان از صمیمیت و صفا بین افراد خانواده دارد. از اینرو پس ازوفات
خدیجه(س) رسول خدا(ص) هماره به یاد همسر خود بود و باذبح قربانی، گوشت آن را برای دوستان همسر خود
می فرستاد تا یاد و نام او جاویدان بماند و یا فاطمه زهرا(س) به زیارت قبر عموی خود حمزه می رفت.
8- دعاهای آخرین; واژه های عاطفه آفرین
در فراز پایانی وصیت نامه حضرت زهرا(س)
عباراتی عاطفه آفرین نسبت به فرزندان خود، سپردن همسر خویش به خداوند و سلام ودرود همیشگی به سادات و
فرزندان تا روز قیامت عنوان شده است ...
انا استودعک الله تعالی و اوصیک فی ولدی خیرا ...«علی جان!» من شما را به خدا می سپارم ودرباره فرزندانم سفارش به
نیکو کاری دارم.
و در وصیتی دیگر که به قلم حضرت نوشته شده است، می فرماید:
و استودعک الله و اقرا علی ولدی السلام الی یوم القیامه شما را به خدا می سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود
می فرستم.
از مجموع سخنان آخرین بزرگ بانوی می توان نگاه گسترده، عشق و عاطفه و توجه به خداوند در تمامی لحظه ها و
حالات را فرا گرفت.
امید آن که فرازهای گوناگون و درس آموز سخنان فاطمه زهرا(س) هماره در برابرآیینه نگاه ما باشد و نکته های اخلاقی،
ادبی، اجتماعی، و عاطفی عبارات آن بی بی آویزه هوش مان قرار گیرد.
ان شاء الله