چه می دید ؟؟

زن غساله چه می دید که با خود می گفت:


مـادرت کـاش به جای تـو  پـسـر می آورد !


کاظم بهمنی 

۱ ۱

آقا به خاطر دل زینب ظهور کن...

این روزها که شیعه کشی رخ نموده است

شاید نوید آمدنت را دلالت است

آقا! شکایت دلمان را کجا بریم

"عجّل علی ظهور" شما اوج حاجت است

کوفی شده زمانه و هیچ اعتماد نیست

حتی به حرف ما که دعامان شهادت است...

 

آقا به خاطر دل زینب ظهور کن...

در سوریه حضور حرامی جسارت است

 

آقا قبول! منتظرانت کجا و من

وقتی تمام زندگی ام غرق حسرت است

اینجا به بغض های حسن خیره مانده ام...

در کوچه ای که مادرتان بی حمایت است...

قصدم گریز نیست به صحرای کربلا...

آنجا که ناله ی همگان وا مصیبت است

۱۴ ۴

قرائت دعای فرج هرشب

بسم الله الرحمن الرحیم

قرائت دعای فرج ودعای سلامتی امام زمان (عج)

جهت سلامتی حضرت و تعجیل در فرج مولا

درهر شب

راس ساعت 22

http://bayanbox.ir/view/5364183791861837071/doaye-faraj-va-salamati.jpg
۶۴ ۳۴

بارم

بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند


بارم که روی شانه ی عالم زیادی ام


 فاضل نظری 

۱ ۰

چه کند؟

همه دانند که سودا زدۀ دل شده را


چاره صبر است ولیکن چه کند؟ قادر نیست


سعدی 

۲ ۱

غیردرد !

آنچه از سیمای من پیداست غیر درد نیست


گرچه گاهی پشت یک لبخند پیدامی شود


محمدسلمانی 

۲ ۲

وعده دیدار ...

اگر وعده دیدار، هنگام مرگ است، بیا که وقت آن رسیده است. بیا و ببین که اشک انتظار، دامن شب را پر از شکوفه هاى آرزومند نسیم کرده است. تنها نه رنگ من، که رنگ شب از این همه غمهاى پریشان پرید.

از عمر، زمانى کمتر از پژمردن گل در هواى پاییزى مانده است; بیا!

اى یگانه ترین رازى که در رگهاى «بودن» می جوشى، معماى ما را که تهمت افسانه بر پیشانى دارد، بگشا! (1)

ما انتظار دستهایى را مى کشیم که نوازشگرى را نسیم از او آموخت; ماه و خورشید به اشارت وى بالا و پایین مى روند و روز و شب، تفسیر پشت و روى آن اند.

ما وعده دیدار مردى را به دل داده ایم که مرگ و حیات، در دو سوى او به خدمت ایستاده اند.

ما با تو بودن را گرچه نیافتیم، بى تو بودن را نیز برنتافتیم.

اى تمام آرزوهاى من! کاش یکى از آرزوهاى تو ما بودیم.

اى نگاهت چشمه آیات حسن!

باغ سبز عشق را میوه اى شیرین تر از یاد تو نیست.

آیینه خورشید، آه تو را تاب ندارد

پیش اشراق تو در پایان اوج، بس ستاره و خورشید که پایین مى ریزند.

چشم آرزو را سرمه اى شفابخش تر از خاک سهله و سامرا نیست.

هنوز درخت موسى به « اناالله » ایستاده است، آیا کفشهاى غیبت را از پا در نمى آورى؟

هنوز نفس رحمان در مدینه سرگردان است، آیا برخاک یمن، غبارى از گرد راه نمى افشانى؟

هنوز کور ، لال و کر بسیارند، مسیح ظهور را به مداوا نمى فرستى؟

هنوز گریه اقبال را تا خنده خوشایندى، راه بسیار است، خضر را فرمان نمى دهى؟

هنوز در شوره زار یاس، نشانى از جنگل امید را مى توان کاوید، ایوب را دانه و داس نمى دهى؟

هنوز در میان گردابهاى گمراهى، موجى از بانگ نجابت بلند است، نوح را برکشتى نمى نشانى؟

از نشیب دره ها به کوهستان گریختن چه سود؟

ما انتظار دستهایى را مى کشیم که نوازشگرى را نسیم از او آموخت; ماه و خورشید به اشارت وى بالا و پایین مى روند و روز و شب، تفسیر پشت و روى آن اند. ما وعده دیدار مردى را به دل داده ایم که مرگ و حیات، در دو سوى او به خدمت ایستاده اند

از گریه به خنده پرداختن چرا؟

ما را که دستى نمى نوازد، نگاهى نمى خواند، لبهایى نمى جنبد، چرا دست افشانیم؟ که را نگهبان باشیم؟ چه را آرزومندى کنیم؟

اى آخرین اشک از چشمه فیض خدا! اولین بهانه ما براى بودن، تویى. آخرین یادگار ما براى بازماندگان، انتظار تو است.

کمترین هزینه مرگ، در لحظه هاى غیبت آلود ما است. بیا و ببین که دیگر بها و بهانه اى براى «بودن» و امید را سرودن نداریم.

ظلمت تردید را آفتاب تویى; سرهاى افسرده را باده ناب تویى; محرومان زمین را رحمت بى حساب تویى; خانه امید را باب تویى; برآتش هر ناله دلسوخته، آب تویى!

اى شادى خاطر اندوه گزاران! مزار عاشقان تو از لاله پوشیده است و جز سواران دشت انتظار، کسى در خاک آنان بوسه نمى کارد. دل گرمسوز ما را به نسیم آشنایى دریاب که فردا سوختگانى دگردارى و امروز آتش فراق در جان ما گرفته است.

از آن گاه که صحراى عشق، گرد خیمه تو پاس مى دهد، کوه و دره و هامون یکى شده است و همه در پى صحرا، به نوبت صف زده اند

.

اى اندک و بسیار من! بسى حرف و حدیث هست، و گفتن نمى توانم، نهفتن نیز.

دارم سخنى با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز، نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و ازجام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم دور از تو من سوخته در دامن شبها چون شمع سحر، یک مژه خفتن نتوانم (2)

 

پى نوشتها:

 1. وجود ما معمایى است حافظ که تحقیقش فسون است و فسانه

2. شفیعى کدکنى، آیینه اى براى صداها، ص?26 و27.


۵ ۳

مولایی چون باران ...

احتمالاً ترکیب «باران رحمت» را شنیده اند. رحمت و باران، آنقدر نسبت نزدیکی به همدیگر دارند که وقتی ترکیب باران رحمت را می شنویم می توانیم همزمان دو معنی را برداشت کنیم: باران، رحمتی است از جانب خداوند و رحمت و مهربانی همچون باران است.

شاید به خاطر همین نسبت بسیار نزدیک است که در قرآن، گاهی به جای کلمه ی باران از واژه ی «رحمت» استفاده شده است: «فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ‏ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (1) (به آثار رحمت خداوند بنگرید که چگونه زمینی را که مرده است، زنده و احیا می کند.)

جالب است همین جا اشاره کنیم که با هر قطره ی باران که به زمین می آید، فرشته ای فرود می آید. (2) شاید به همین خاطر است که نزول باران را با نزول رحمت خداوند یکی می دانند.

یکی از واژه های دیگر که با باران قرین می شود، «برکت» است. تا جایی که در مثال امام باقر (علیه السلام) درباره ی خیربخشی و ثمر دهی انسانها، از شباهت آنها به باران یاد شده است: «همانا خداى عز و جل را بندگانى است میمون و با برکت و گشاده خوى اینان روزگار خود را بسر برند و مردم نیز در سایه آنها (بخوشى و نعمت) زندگى خود را بسر برند، اینها در میان بندگان خدا همانند باران‏ هستند...» (3)

امام می فرمایند: «... امام‏ ابرى باران ‏زا و بارانى پیوسته و یک ریز [است]...»

همه ی این قضایای رحمت و برکت و نرمی و طراوت باران را که کنار هم بگذاریم، تازه می فهمیم که چرا امام را، همچون باران می دانند. امام رضا (علیه السلام)، در حدیث خود در توصیف امام می فرمایند: «... امام‏ ابرى باران ‏زا و بارانى پیوسته و یک ریز [است]...» (4)

نکته ی آخر: راستش را می گوییم: تشنه نیستیم... امّا مگر باران، به انتظار تشنگی می نشیند...؟!

 

پی نوشت:

1. روم: 50

2. الصحیفة السجادیة / ترجمه و شرح فیض الإسلام ؛ ص55؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث 5/3، تولید موسسه نور

3. الروضة من الکافی / ترجمه رسولى محلاتى ؛ ج‏2 ؛ ص57؛ با استفاده از همان نرم افزار.

4. تحف العقول / ترجمه حسن زاده ؛ ص799؛ با استفاده از همان نرم افزار.


۱۰ ۳

العفو ....العفو

ای کاش آن اوایل که زبان گشودم، نزدیکانم مرا به گفتن یا مهدی وا می‌داشتند. ای کاش مهد کودکم، مهد، آشنایی با تو بود. کاشکی در کلاس اول دبستان، آموزگارم الفبای عشق تو را برایم هجی می‌کرد و نام زیبای تو را سر مشق دفترچة تکلیفم قرار می‌داد.

در دوره راهنمایی، هیچ کس مرا به خیمه سبز تو راهنمایی نکرد.

در سال‌های دبیرستان، کسی مرا با تو ـ که مدیر عالم امکان هستی ـ پیوند نزد.

در کتاب جغرافی ما، صحبتی از «ذی طوی» و «رضوی» نبود.

در کلاس تاریخ، کسی مرا با تاریخ غیبت غربت و تنهایی تو آشنا نساخت.

در درس دینی، به ما نگفتند «باب الله» و «دیّان دین» حق تویی.

دریغ که در کلاس ادبیات، آداب ادب ورزی به ساحت قدس تو را گوش زد نکردند.

 

 

 

چرا موضوع انشای ما، به جای «علم بهتر است یا ثروت»، از تو و از ظهور تو و روش‌های جلب رضایت تو نبود؟! مگر نه این است که بی تو، نه علم خوب است و نه ثروت؟

از کجا آغاز کنم؟ از خود بگویم یا از دیگران؟ از نسل‌های گذشته بگویم یا از نسل امروز؟ از دوستان شکوه کنم یا از دشمنان؟ از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می‌آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می‌‌کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می‌کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می‌ترسانند؟

ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمول‌های پیچیده ریاضی، فیزیک و شیمی، فرمول ساده ارتباط با تو را نیز به من یاد می‌دادند.

وقتی برای کنکور درس می‌خواندم، کسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت امام زمان تشویق نکرد. کسی برایم تبیین نکرد که معرفت امام نیز مراتب دارد و خیلی‌ها تا آخر عمر در همان دوران طفولیت یا مهد کودک خویش در جا می‌زنند.

مولای من! در دانشگاه هم کسی برایم از تو سخن نگفت؛ پرچمی به نام تو افراشته نبود؛ کسی به سوی تو دعوت نمی‌کرد؛ هیچ استادی برایم اوصاف تو را بیان نکرد. کارکرد دروس معارف اسلامی و تاریخ اسلام، جبران کسری معدل دانشجویان بود!

نه این که از تبلیغات مذهبی، نشست‌های فرهنگی، نماز جماعت، اردوهای سیاحتی ـ زیارتی مسابقات قرآن و نهج البلاغه و...خبری نباشد.... کم و بیش یافت می‌شود؛ اما در همین عرصه‌ها نیز تو سهمی نداشته‌ای و غریب و مظلوم و از یاد رفته‌ای.

اینک اما در عمق ضمیر خود، تو را یافته‌ام؛ چندی است با دیده دل تو را پیدا کرده ام؛ در قلب خویش گرمای حضورت را با تمام وجود حس می‌کنم؛ گویی دوباره متولد شد‌ه‌ام.

آقای من!

از کجا آغاز کنم؟ از خود بگویم یا از دیگران؟ از نسل‌های گذشته بگویم یا از نسل امروز؟ از دوستان شکوه کنم یا از دشمنان؟ از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می‌آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می‌‌کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می‌کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می‌ترسانند؟

از آنها که بر طبل نومیدی می‌کوبند و زمان ظهورت را دور می‌پندارند؟ از خود آغاز می‌کنم که هرکس از خود شروع کند، امر فَرَج اصلاح خواهد شد.

می‌خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم برگذشته‌های پر از غفلتم، کریمانه چشم می‌پوشی؛ می‌دانم توبه‌ام را قبول می‌کنی و با آغوش باز مرا می‌پذیری. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیر نظر داشتی... العفو... العفو.... .

۹ ۳

هزار مرتبه شکر ....

هزار مرتبه شکر قبر فاطمه مخفی است


که نیست طاقت بی حرمتی به مادرمان


محمد معارفوند 

۵ ۳

ترک ...

وقت طواف دور حرم فکر می کنم


این خانه بی دلیل ترک برنداشته است


 حمیدرضا برقعی 

۳ ۳

بیمار توأم ....

یابن الحسن


روزگاریست در این کوچه گرفتار توام 

 

 با خبر باش که در حسرت دیدار تو ام 

 

 گفته بودی که طبیب دل هر بیماری 

  

پس طبیب دل من باش که بیمار تو ام 

۷ ۴

لبریز :-(:-(

یابن الحسن صبرم از کاسه دگر لبریز است

۴ ۶

ای کاش مانیز به آب حیاتمان برسیم !!!

می‌دانم تشنه‌ای اما کمی صبر داشته باش، می‌خواهم از ماء معینی سخن گویم که سال‌هاست آن را به فراموشی سپرده‌ایم.   

همان ماء معینی که خداوند به واسطه وجودش تو و هر موجودی را آفرید.   

همان آبی که به برکتش درخت‌ها بارور گردید و میوه‌ها رسیده و نهرها جاری شده. 


دیگر ابراهیم(ع) میان هاجر و اسماعیل(ع) نبود 

یک زن با کودک شیرخوارش در بیایان بی‌پایان شهری به نام مکه   

همه چیز تمام شده بود، نه آبی و نه غذایی   

التهاب هاجر به اوج می‌رسد، یک تکاپوی باورنکردنی   

حرکت او وام‌دار حس غریب مادرانه است   

ابتدا به کنار کوه صفا می‌آید، اثری از آب نمی‌یابد   

برقی از طرف کوه مروه نظرش را جلب می‌کند و به گمان آب به سوی آن می‌شتابد اما نه، باز هم خبری از آب نبود 

آهنگ رفتن هاجر گریه‌های نوازدی دور از پدر است   

گویی واژه یاس و ناامیدی مدت‌هاست که در بیان گرم و طاقت‌فرسای مکه بخار شده   

سر انجام در مرتبه‌ی هفتم حرکت، در آن سرزمین بی‌آب و علف به خواست خدا چشمه‌‌ی زمزم جوشید   

مادر و فرزند از آن نوشیدند و از مرگ نجات یافتند.   



ای کاش ما نیز همچون هاجر و اسماعیل به آب حیاتمان برسیم!



صحبت از آب شد، آن هم در ماه مبارک رمضان! یکی از ویژگی‌های رمضان همان یادآوری نعم الهی است. نعمت‌هایی که اگر نمی‌بود، زندگی برای بشر ناممکن به نظر می‌رسید.   

شاید تشنگی و گرسنگی در روزهای ابتدایی ماه مبارک بیشتر بروز کند واین خود یکی دیگر از الطاف خداوندی است که روزه‌داران را متذکر معنی واقعی خود می‌کند 

(قل ارایتم ان اصبح ماوکم غورا فمن یاتیکم بماء معین)  به آن بگو به من خبر دهید اگر آب‌های مورد استفاده‌ی شما در زمین فرو رود چه کسی می‌تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد؟ او چه نعمت پر بهایی است که آب، به راستی که اگر نبود چه اتفاقی می‌افتاد؟

آب یعنی زندگی

آب یعنی طراوت و شادابی

آب یعنی حیات موجودات

و آب یعنی همه چیز



ای کاش ما نیز به آب حیاتمان برسیم!



می‌دانم تشنه‌ای اما کمی صبر داشته باش، می‌خواهم از ماء معینی سخن گویم که سال‌هاست آن را به فراموشی سپرده‌ایم.   

هان ماء معینی که خداوند به واسطه وجودش تو و هر موجودی را آفرید.   

همان آبی که به برکتش درخت‌ها بارور گردید و میوه‌ها رسیده و نهرها جاری شده.   

همانی که زنده کننده نشانه‌های دین است.   

همان چشمه‌ای که بالاخره یک روز از کنار کعبه، درست در همان نزدیکی‌هایی که هاجر به آب رسیده بود، خواهد جوشید و صدای دلربایش همه را مدهوش خود خواهد کرد.   

و تو از من می‌‌پرسی که علت این فراموشی و نسیان چیست؟ و من می‌گویم خودمان آنقدر وجودمان را از آبشخور مادیات سیراب کرده‌ایم که دیگر احساس تشنگی نمی‌کنیم.   

حال آن که برای رسیدن به این ماء معین نه مانعی چون عمربن سعد (لعنه‌‌الله) وجود دارد و نه فاصله‌ای چون آب فرات پیش رو داریم.   

مهدی در کنار ماست، نزدیکتر از آنچه فکرش را می‌کنی.   

همت ابوالفضل(ع) را به یاد آورد و برخیز! این بار امام زمانت مشک را به دست تو داده است مشکی که گنجایش یک دریا دارد.   

آن مشک چیزی نیست جز یادت، فکرت، قلمت.   

آیا می‌توانی سقای خوبی باشی؟!



ای کاش ما نیزهمچون قمر بنی‌هاشم(ع) به آب حیاتمان برسیم



در تفسیر این آیه در حدیثی از امام باقر(ع) می‌خوانیم که این آیه درباره وجود مبارک حضرت مهدی(ع) نازل شده و ایشان در ادامه می‌فرمایند: 

«اگر امام شما پنهان گردد، و نمی‌دانید کجاست؟ چه کسی برای شما امامی می‌فرستد که اخبار آسمان‌ها و زمین، و حلال و حرام خدا را برای شما شرح دهد»

و در حدیثی از امام رضا(ع) داریم که ایشان فرمودند چه بسیار زنان با ایمان و مردان مومنی که با وقت فقدان ماء معین (مهدی علیه‌السلام) متأسف، تشنه و محرومند  

ببین که تشنه لبم من چه می‌کشم بی‌آب

مگر که بوی تو دریا، به من رساند باد


«یاد آرید هنگامی که موسی(ع) برای قوم  خود (بنی‌اسرائیل) به جستجوی آب برآمد و ما به او دستور دادیم که عصای خود را بر سنگ زن پس دوازده چشمه‌ی آب (درست به تعداد قبایل بنی‌اسرائیل) از آن با سرعت و شدت جاری شد»  

و نمی‌دانم چه سری در کلمه‌ی دوازده نهفته است که همه را مبهوت خود می‌کند   



ای کاش ما نیز همچون موسای کلیم به آب حیاتمان برسیم



اکنون که تو نیز در فراز و نشیب بیابان زندگی به دنبال قطره‌ای آب سرگردان به سر می‌بری، بیا دست هم را بگیریم و با هم فریاد تشنگی را سر دهیم و برای جوشش این ماء معین و ظهور منجی بشریت در این ماه مبارک دست به دامان خدا بریم.


مهدی. س. دانشجوی دانشگاه تهران



1.آیه 30 سوره ملک

۳ ۳

حیف باشد ...

اللهم عجل الولیک الفرج 

 

ما نمی‌دانیم و نمی‌توانیم شکر این نعمت را چگونه بجای بیاوریم که گِل ما را از باقی ماندة گلِ حضرت مهدی «روحی و ارواح العالمین له الفدا» سرشته‌اند.


ما خودمان خوب می‌دانیم که این عشق را به ما داده‌اند و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ما را از میان همة بندگان خدای سبحان را صلا زده است و سر سفرة کریمانة خویش نشانده است.


من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم؟


حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم


تو مگر سایة لطفی به سروقتِ من آری


که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم


خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم


که تو هرگز گُل من باشی و من خار تو باشم


هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد


که من آن وَقع ندارم که گرفتار تو باشم


هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی


مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم


گُذر از دست رقیبان نتوان کرد به کُویت


مگر آن وقت که در سایة زنهار تو باشم


مردمان عاشق گفتار من ای قبلة خوبان!


چون نباشند؟ که من، عاشق دیدار تو باشم


من چه شایستة آنم که تو را خوانم و دانم


مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم



اللهم عجل الولیک الفرج 



۵ ۴

تولد عشقم...

سلام خدا بر اربابم


مهدی جانم تولدت مبااااااااااااااااااااااااارک عشقم ، آروووم جووونم  


براهدیه هم جون ناقابلی دارم ان شاءالله قبول کنید به بزرگواریتون ...

۱۰ ۳

مژده ای دل ....

دلنوشته به مناسبت نیمه شعبان

 

مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد       بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد

بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست        همه  گویند  مگر  جلوه  یزدان   آمد

 

به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست

آقای من! این جمعه هم گذشت.وفرداهم می­رسد و باز هم نیمه شعبان روز ولادت فرا می­رسد. نزدیک نیمه شعبان قم حال و هوای دیگری دارد. کوچه­ ها آذین بندان شده. همه جا را ریسه می­کشند. اهالی همه محله­ ها جلوی در خانه ­هایشان را آب و جارو می­کنند. خیابانها چراغانی می­شود. خود را برای جشن میلادت در نیمه شعبان آماده می­کنند. و فرداخیل جمعیت از همه جای ایران که از همه جای دنیا به قم و جمکران سرازیر می­شود.

 

و من چه بگویم. بگویم دلم گرفته. یا بگویم رو سیاهم. یا بگویم منتظرم. یا بگویم هنوز دلم را آب و جارو نکرده ­ام. چگونه بگویم. به خود بگویم یا به دیگران. آیا گوش دلم به این حرفها توجه می­کند. کسی که عمری زندگی می­کند فقط برای زندگی کردن.نه خود را می­شناسد و نه زندگی را.همیشه گمان می­کند که دارد زندگی میکند. اما کدام زندگی؟

 

اگر این حرفهای پریشان را نزنم چه کنم؟ شاید بتوانم کمی خودم را سبک کنم. فرداهم می­رود و نیمه شعبان هم تمام می شود و باز قم و جمکران خلوت می­شود. و در انتظار نیمه شعبانی دیگر. همه منتظرت هستند. اما من… . من آیا منتظرت هستم؟ من چه کرده­ ام؟ کدام کوچه را جارو کرده ­ام؟ من حتی دل خودم را آب و جارو نکرده ­ام. کدام محله را ریسه بسته ­ام؟ من حتی دل خودم را ریسه نبسته­ ام. کدام خیابان را چراغانی کردم؟ سالهاست که چراغ دلم سوخته و درستش نکرده ­ام.

 

آقا جان اگر نیمه شعبان به مسجد جمکرانت نیایم چه کنم؟ تنها امیدم گمان می­کنی غیر از مسجد جمکران توست؟ یا نه؟ آیا باید به چیز دیگری امید ببندم؟ تمام سال می­آید و می­رود. رمضان. محرم و صفر. رجب و شعبان. ایام سرور و شادی یا سوگواری و عزای امامان و پیامبر و باقی صالحان آمد و رفت. من چه فرقی کردم؟ که حال نیمه شعبان برای من فرقی داشته باشد؟ اما در دلم چیزی می­گوید نیمه شعبان فرق می­کند. سالگرد ولادت امام حاضر و زنده ­ای است که امید زمین و زمان است. امامی که هزار و چهارصد سال عمر کرده و هزار و چهارصد سال در غیبت صبر کرده. 

آقاجان تو امام زمان من هستی. یعنی اکنون تو امام من هستی. من زمان امامان دیگر را درک نکردم. هرچند از فیض وجودشان بهره ­مند می­شوم. اما همیشه این رسم بوده که باید پیروی امام زنده را نمود. و من چه بد پیروی هستم. اما به هر حال به پای شما نوشته می­شوم. مثل میلیاردها آدمی که در این هزار و چهارصد سال به پای شما نوشته شده­ اند. اما جزو یارانت نشدم. چه کنم که خیلی بدم؟ چه کنم که به یاری امام زمانم نمی­شتابم؟ چه سرد و بی­حوصله از کنار مسایل مربوط به شما می­گذرم.


ای کاش… . لااقل گم می­شدم. ناپیدا می­شدم. از خودم خجالت می­کشم. امام من هزار و چهارصد سال منتظر است و من یک روز منتظر نشدم. ای آقا و مولای من چقدر از شما دورم و چقدر جاهلانه این دوری را فراموش می­کنم. چقدر من کوته نظر هستم. امام من بزرگی است که مثل او در دنیا نیست. و من منتظرش نباشم. چقدر من کم ثمر هستم. چقدر نادان هستم که نمی­خواهم همسایه ­ات باشم.

 

واقعا چقدر آرزوی دیدار شما را دل دارم؟ چقدر؟ این همه شعر گفته شده. این همه نثر نوشته شده. می­گویند محبوب من دوری تو و ندیدنت برایمان سخت است.اما آیا من لیاقت تکرار این کلمات را دارم؟ کسی که واقعا در قلبش مشتاق و محتاج دیدارت نباشد را چه کاری با این کلمات و عبارات است؟ آیا من دلتنگ تو شده ­ام؟ پس بی­قراری ­ام کو؟ پس فرمانبرداری­ ام کو؟

مولای من باید اقرار کنم همانگونه که خود و زندگی را نمی­شناسم، شما را هم نمی­شناسم. این اقرار برای من بسیار تلخ است. اما حقیقت است. کسی که خود را شناخت خدایش را می­شناسد. کسی که خود را شناخت جهانش را هم می­شناسد. اما کسی که خود را نشناخت امامش را نیز نمی­شناسد. ای امامم! کمکم کن تا خود را بشناسم تا شما را بشناسم. چون بدون کمک شما….

منبع:تلخیص از iran-forum.ir

۷ ۴

هم صدایی برای ظهور امام زمان ارواحنا فداه

سلام ای بهانه بارش ابرهای مهربانی...

سلام ای انعکاس امید نگاه خورشید به پهنه ی افق...

و سلام... ای مهربان ترین زمان.


زمین بدون حضور تو دلیلی برای طراوت ندارد...

و این چشمه ی خشک دل بدون لمس دستانت جوشش نخواهد داشت...

امید های اهل زمین با هر مذهب و آئین و نژاد به تبسم تو گره خورده... و مردمان شهر...

به خوبی می دانند که نبودن تو، دلیل بودن نامهربانی هاست....


آمدنت نوید فصل جدیدی برای کتاب زندگی است....

پیش از تو به وسعت تاریخ، یک فصل....

و حضور تو و قدم نهادنت بر خاک سرزمین دل آدمیان، فصلی نو...

بگذار تا عطر حضورت در این بهار بدون یار معطر کند لاله زار های شهر را...

و آمدنت دلیل زندگی مهربانی ها و مرگ نامهربانی ها باشد...

ای مهربان...

نا امیدی عالم و عالمیان را فرا گرفته...

همه منتظر قدوم تو هستند و ما....

در سالروز میلاد امید، همصدا با یکدیگر راس ساعت مهربانی، ولو یک دقیقه برای آمدن امام مهربانی ها دعا میکنیم.

دعایمان را تو اجابت کن...

وعده حضور دل در کنار یکدیگر : یکشنبه نیمه شعبان راس ساعت 12 به یاد امام مهربانی ها، امام دوازدهم(عج)


آری هم اکنون بزرگترین کاری که میتوان با کمی همت رقم زد در دستان ماست. همانطور که به همت شما عزیزان در عید پربرکت غدیرخم موفق به اجرای "طرح همصدایی" برای تعجیل ظهور امام عصر حضرت مهدی (عج) شدیم و این طرح بازخورد بسیار مثبتی در سطح جامعه داشت، اکنون نیز وعده داریم، جمع عظیمی از اقشار مختلف مردم راس ساعت 12 ظهر نیمه شعبان هرکجا هستیم فقط یک دقیقه عاری از هیچ وابستگی، دست به دعا برداریم و برای تعجیل ظهور صاحب الزمان همان منجی بشریت همصدا شویم و ان شاءالله لطف خداوند را برخود واجب کنیم. پس همه با هم، همصدا با یکدیگر راس ساعت 12، برای آمدن امید مهربانی ها دعا می کنیم وچه زیباست ، اطرافیان خود را نیز از این طرح مطلع سازیم.


التماس دعای فرج و سلامتی ارباب غریب

هیات خادم الحسین(ع) قم

دبیر طرح همصدایی : حسین کاشانی گهر


۱۰ ۴
بسم الله الرحمن الرحیم

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ *

و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞


--------------------------------------

السلام علیک یابقیه الله فی ارضه

باعرض سلام خدمت همه ی شیعیان امیرالمومنین مولاعلی علیه السلام ،دربلاگفادوتاوبلاگ داشتم امایکی ازآنهاحذف شدودیگری بخش زیادی ازپستهای آن حذف شد

آدرس وبلاگم دربلاگفا

montazeralmahdi313.blogfa.com

مینویسم برای مردی که چهارگوشه ی قلبش شکسته است.(مهدی جان مرا ببخش که در تمام زندگی‌ام مراقب دل همه بودم الا دل شما)

ـــــــ۞۞۞___۞۞۞
__۞____۞_۞____۞
__۞______۞_____۞
___۞__یا مهدی __۞
_____۞_______۞
_______۞___۞
__________۞


--------------------------------------

خداوندا:
از تو می خواهم

👈نه مثل مختار بعداز واقعه!

👈نه مثل حربن ریاحی میان واقعه!

👈و نه مثل توابین بعد از واقعه!

👈بلکه مثل عباس (ع) درتمام واقعه!

👈مثل مسلم پیشتاز واقعه!

در رکاب کسی باشیم که به انتظارش ایستاده ایم!

سخنم بی تو مگرجای شنیدن دارد

نفسم بی تو مگرنای دمیدن دارد!

علت کوری یعقوب نبی(ع) معلوم است

شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد!

--------------------------------------
هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع شرعاحرام است.

--------------------------------------


این وبلاگ برای رضایت مولایم مهدی (عج) تنظیم شده است امید است که مورد تایید آن حضرت واقع شود.

نذرصاحب الزمان (عج)

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله علیها

بیمه ی اربابم مهــــــــــدی (عج)

1393/11/15

¸.•)´
(.•´
*´¨)
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•` *(`'•.¸(`'•.¸ ¸.•'´) ¸.•'´)

التمـــــــــاس دعــــــــای فرج دارم

(¸.•'´(¸.•'´ `'•.¸)`' •.¸)•.¸)`' •.¸)
¸.•´•.¸)`' •.¸)
( `•.¸
`•.¸ )
¸.•)´
(.•
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان