: ابرى مخصوص است که خداوند متعال، آن را براى حضرت قائم (علیه السلام) ذخیره کرده است که در آن رعد وبرق مى باشد. چنانکه صفّار در کتاب (بصائر) وشیخ مفید در کتاب (اختصاص) به سندهاى متعدّد از حضرت باقر (علیه السلام) روایت کرده اند که فرمودند: (آگاه باشید که ذوالقرنین را در میان دو ابر مخیّر کردند. پس او ابر آرام را انتخاب کرد وابر صعب وسخت را براى صاحب شما ذخیره نمود).
جناب آقاى سیّد حسن ابطحى از قول مرحوم آیة اللّه آقاى حاج شیخ مجتبى قزوینى مى نویسد:
آقاى (سیّد محمّد باقر) اهل دامغان که در مشهد ساکن بود واز علماء وشاگردان مرحوم آیة اللّه حاج میرزا مهدى اصفهانى غروى بود و زیاد خدمت معظّم له مى رسید وسالها مبتلا به مرض (سل) شده بود وآن روزها این مرض غیر قابل علاج بود وهمه از او مأیوس بودند وبسیار ضعیف ونحیف شده بود.
یک روز دیدیم، که او بسیار سر حال وسالم و بانشاط و بدون هیچ کسالتى نزد ما آمد، همه تعجّب کردیم از او علّت شفا یافتنش را پرسیدیم.
او گفت: یک روز که خون زیادى از حلقم آمد و دکترها مرا مأیوس کرده بودند، خدمت استادم حضرت آیة اللّه غروى رفتم و به ایشان شرح حالم را گفتم.
براى یاران واصحاب امام زمان (علیه السلام) شمشیرهایى از آسمان آورده مى شود. چنانکه نعمانى در کتاب (غیبت) از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود (هر گاه حضرت قائم (علیه السلام) خروج کند شمشیرهاى جنگ، فرود مى آید که بر هر شمشیرى اسم مرد واسم پدر او نوشته شده است ...
علامه مجلسی (ع) می فرماید:
مرد شریف و صالحی را می شناسم به نام امیر اسحاق استرآبادی او چهل بار با پای پیاده به حجّ مشرف شده است، و در میان مردم مشهور است که طی الارض دارد. او یک سال به اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات کردم تا حقیقت موضوع را از او جویا شوم.
او گفت: یک سال با کاروانی به طرف مکه به راه افتادم. حدود هفت یا نه منزل بیش تر به مکه نمانده بود که برای انجام کاری تعلل کرده ، از قافله عقب افتادم. وقتی به خود آمدم، دیدم کاروان حرکت کرده و هیچ اثری از آن دیده نمی شد، راه را گم کردم، حیران و سرگردان وامانده بودم، از طرفی تشنگی آن چنان بر من غالب شد که از زندگی ناامید شده آماده مرگ بودم.
ناگهان به یاد منجی بشریت امام زمان (ع) افتادم و] فریاد زدم: یا ابا صالح! یا ابا صالح! راه را به من نشان بده! خدا تو را رحمت کند!