منتظرالمهدی۳۱۳

منتظرالمهدی۳۱۳

  • محتوای وبلاگ
  • درباره من
  • موضوعات و کلیدواژه ها
  • آمار و آرشیو
  • داستان حج عبدالجبار و مرغ مردار زن علوی

         💠داستان حج عبدالجبار و مرغ مردار زن علوی💠


    آورده اند که روزى یکى از بزرگان عرب به سفر حج مى رفت. نامش عبدالجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت. چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد. عبدالجبار براى تفرج و سیاحت، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید. زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى (مرغ مرده) افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت. عبدالجبار با خود گفت: «بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد.»

    در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد. چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم!

    مادر گفت: «عزیزان من! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم.»

    عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید. گفتند: «سیده اى است، زن عبدالله بن زیاد علوى، که شوهرش را حجاج ملعون کشته است. او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.»

    عبدالجبار با خود گفت: «اگر حج مى خواهى، این جاست.» بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز کرد و به زن داد.

    عبد الجبار آن سال به ناچار در کوفه ماند و حج نرفت و به سقایى مشغول شد. هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت. مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد. چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر آورد و گفت: «اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات، ده هزار دینار به من وام داده اى، تو را مى جویم. اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان!»

    عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد. 

    عبدالجبار حیران در این داستان مانده بود که در این هنگام آوازى شنید:

    «اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد، انا لا نضیع اجر من احسن عملا.


    🌺اللهم عجل الولیک الفرج🌺

    ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~


    نویسنده : منتظرالمهدی (عج) | تاریخ ارسال : سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۵۳ ب.ظ
    بازدید : ۱۲۴۲ | لایک (۵)

    برچسبها : #داستان حج عبدالجبار و مرغ مردار زن علوی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی


    mohammad hossain koohpayma
    ۱۴ فروردين ۹۷، ۱۹:۵۷
    زیباست
    پاسخ: ممنونم
    جناب قدح
    ۱۴ فروردين ۹۷، ۱۹:۵۹
    چه زیبا و آموزنده ...
    پاسخ: ممنونم از لطف شما
    هادی ...
    ۱۵ فروردين ۹۷، ۰۲:۳۳
    خدا که همان خداست
    ما آدم ها فرق کرده ایم
    پاسخ: متأسفانه
    نـــای دل
    ۱۵ فروردين ۹۷، ۱۸:۰۷
    فوق العاده و آموزنده..

    سپاس..
    پاسخ: ممنونم از حضور شما 

    خواهش می کنم 
    نسیم ....
    ۱۶ فروردين ۹۷، ۰۰:۳۲
    تامل برانگیزو حکیمانه بود ممنون از انتخابتان...
    پاسخ: زنده باشید نسیم جان ...
    ح. شریفی
    ۱۶ فروردين ۹۷، ۰۱:۵۱
    داستان ضدونقیض دارد 
    بعنوان مثال
    سیده اى است، زن عبدالله بن زیاد علوى، که شوهرش را حجاج ملعون کشته است. او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند  باذکر صلوات برا سلامتی اربابم وذکرمنبع کپی کن لطفا ...

    گدایی بهتر از خوردن مال حرام است. چطور یک سیده حاظر نیست طلب کمک کند ولی مال حرام می خورد. خوردن گوشت مردار حرام است

    من داستان را جور دیگری شنیدم
    می گویند روزی مردی نزد عالم رفت و گفت می خواهم از صحت مالم از نظر حلال و حرام مطمئن شوم. عالم گفت به اولین نفری که رسیدی صدقه بده و بعد او را تعقیب کن. مرد همین کار را کرد و نزد عتلم برگشت و گفت: آن شخص با پولی که به او دادم مشروب خرید.
    عالم به آن مرد پول داد و گفت این پول را به اولین نفری که دیدی بده.
    مرد رفت و زنی را یافت که در دست آن مرغی مرده ای بود. به آن زن پول را داد ولی زن نپذیرفت و گفت: من گدا نیستم!
    آن مرد اصرار کرد و از او خواست که این پول را بردار. زن لاجرم پول را برداشت و رفت و مرد هم او را تعقیب کرد. او دید که زن مرغ را در میانه زباله ها انداخت و سپس با آن پول مقداری قرص نان خرید. مرد طاقت نیاورد و سراغ زن رفت و از او جریان مرغ را پرسید
    زن با درماندگی گفت: تو که صدقه دادی پس چرا تعقیب کردی؟!، می خواهی آبروین را ببری؟!
    مرد به الماس افتاد تا زن جریان را برایش تعریف کند. زن به ناچار تعریف کرد و گفت که آن مرغ را مرده در میان زباله ها یافته است.... و الی آخر جریان که یادم نیست 😊
    اگر اشتباه تایپی بود عذر می خوام. 
    قصد جسارت نداشتم
    شاد باشید🌷🌷
    پاسخ: سلام 

    دیگه مجبور شده از نداری و از اینکه چیزی از کسی طلب کنه میان خرابه ای مرغ مرده رو پیدا کنه و برا بچه هاش ببره

    بنده اطلاع ندارم ، ولی چندتا سایت نگاه کردم داستان همین طور نقل شده بود 

    ممنونم از شما 
    منتظرالمهدی۳۱۳
    منتظرالمهدی۳۱۳


    بسم الله الرحمن الرحیم

    وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

    بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

    و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ *

    و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞


    --------------------------------------

    السلام علیک یابقیه الله فی ارضه

    باعرض سلام خدمت همه ی شیعیان امیرالمومنین مولاعلی علیه السلام ،دربلاگفادوتاوبلاگ داشتم امایکی ازآنهاحذف شدودیگری بخش زیادی ازپستهای آن حذف شد

    آدرس وبلاگم دربلاگفا

    montazeralmahdi313.blogfa.com

    مینویسم برای مردی که چهارگوشه ی قلبش شکسته است.(مهدی جان مرا ببخش که در تمام زندگی‌ام مراقب دل همه بودم الا دل شما)

    ـــــــ۞۞۞___۞۞۞
    __۞____۞_۞____۞
    __۞______۞_____۞
    ___۞__یا مهدی __۞
    _____۞_______۞
    _______۞___۞
    __________۞


    --------------------------------------

    خداوندا:
    از تو می خواهم

    👈نه مثل مختار بعداز واقعه!

    👈نه مثل حربن ریاحی میان واقعه!

    👈و نه مثل توابین بعد از واقعه!

    👈بلکه مثل عباس (ع) درتمام واقعه!

    👈مثل مسلم پیشتاز واقعه!

    در رکاب کسی باشیم که به انتظارش ایستاده ایم!

    سخنم بی تو مگرجای شنیدن دارد

    نفسم بی تو مگرنای دمیدن دارد!

    علت کوری یعقوب نبی(ع) معلوم است

    شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد!

    --------------------------------------
    هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع شرعاحرام است.

    --------------------------------------


    این وبلاگ برای رضایت مولایم مهدی (عج) تنظیم شده است امید است که مورد تایید آن حضرت واقع شود.

    نذرصاحب الزمان (عج)

    اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله علیها

    بیمه ی اربابم مهــــــــــدی (عج)

    1393/11/15

    ¸.•)´
    (.•´
    *´¨)
    ¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
    (¸.•´ (¸.•` *(`'•.¸(`'•.¸ ¸.•'´) ¸.•'´)

    التمـــــــــاس دعــــــــای فرج دارم

    (¸.•'´(¸.•'´ `'•.¸)`' •.¸)•.¸)`' •.¸)
    ¸.•´•.¸)`' •.¸)
    ( `•.¸
    `•.¸ )
    ¸.•)´
    (.•