روزی مرد فقیری به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود. اتفاقا در آن
هنگام امام مجتبی علیهالسلام پولی در دست نداشت و از طرف دیگر از این که
فرد تهیدستی از در خانه اش ناامید برگردد، شرمسار بود، لذا فرمود:
- آیا حاضری تو را به کاری راهنمایی کنم که به مقصودت برسی؟
- چه کاری؟
- امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده است، ولی هنوز کسی به
او تسلیت نگفته است، نزد خلیفه میروی و با سخنانی که به تو یاد میدهم، به
وی تسلیت میگویی، از این راه به هدف خود میرسی.
- چگونه تسلیت بگویم؟
- وقتی نزد خلیفه رسیدی بگو:
«الحمدلله الذی سترها بجلوسک علی قبرها و لا هتکها بجلوسها علی قبرک.»
(حاصل مضمون آن که: حمد خدا را که اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در
زیر خاک پنهان شد، زیر سایه ی پدر بود، ولی اگر خلیفه پیش از او از دنیا
میرفت چه بسا دختر تو دربدر میشد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود).
مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد.
این جمله های عاطفی در روان خلیفه اثر عمیقی بر جای نهاد و از حزن و اندوه وی کاست و دستور داد جایزهای به وی بدهند.
آنگاه پرسید: «این سخن از آن تو بود؟»
گفت: «نه، حسن بن علی علیهالسلام آن را به من آموخته است.»
خلیفه گفت: «راست میگویی، او منبع سخنان فصیح و شیرین است.» [1] .
پی نوشت ها:
[1] شریف القرشی، باقر، حیاة الامام الحسن، ط 2، نجف، مطبعة الآداب، 1384 ه ق، ج 1، ص 302.