منتظرالمهدی۳۱۳

منتظرالمهدی۳۱۳

  • محتوای وبلاگ
  • درباره من
  • موضوعات و کلیدواژه ها
  • آمار و آرشیو
  • یعقوب لیث صفاری

    🍃یعقوب لیث صفاری شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ، 

    غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید. 

    پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : 

    سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم .

    اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با 

    جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛

    در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا : 

    یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در 

    نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛ 

    سلطان گفت : چه میگویی؟

    من یعقوبم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟


    آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها 

    به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار  قرار 

    میدهد !

    سلطان گفت : اکنون کجاست؟ 

    مرد گفت: شاید رفته باشد .


    شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به 

    نگهبان قصر معرفی کرد و گفت : 

    هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی 

    اگر در نماز باشم .

    شب بعد ؛

    باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به 

    سرای سلطان شتافت .


    یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در 

    نزدیکی خانه صدای مرد را شنید ؛ 


    دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم 

    را با شمشیر کشت . 

    پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته 

    نگریست ؛

    پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ،

    آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار 

    گرسنه ام . 

    صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی 

    چون من قناعت توان کردن؟

    شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور .


    مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن 

    کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛

    سلطان در جواب گفت:


    آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در 

    زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی 

    از فرزندانم ؛


    پس گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری ؛ مانع اجرای 

    عدالت نشود ؛


    چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛

    پس سجده شکر گذاشتم . 


    اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین 

    ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛ 

    با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو 

    را از آن ستمگر بستانم .


    اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.


    گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی

    گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی


    اهل عالم همه بازیچه دست هوسند 

    گر تو بازیچه این دست نگردی 

    نویسنده : منتظرالمهدی (عج) | تاریخ ارسال : يكشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۵۶ ق.ظ
    بازدید : ۹۶۵ | لایک (۶)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی


    اقای رمانتیک
    ۶ خرداد ۹۷، ۱۰:۵۱
    یعقوب لیث تو شهرماس

    پاسخ: بح بح 
    هادی ...
    ۶ خرداد ۹۷، ۱۳:۰۲
    احسنت :)
    پاسخ: مرسی
    ــ حسان ــ
    ۶ خرداد ۹۷، ۱۴:۳۴
    آموزنده بود بسیار
    پاسخ: زنده باشید
    حسین احمدی
    ۶ خرداد ۹۷، ۱۵:۱۰

    سلام

    خیلی عبرت آموز بود.

    موفق باشید .

    التماس دعا

    پاسخ: سلام 

    ممنونم ازتون

    سلامت باشید

    حاجت روا بشید ...
    اقای رمانتیک
    ۶ خرداد ۹۷، ۱۷:۱۶
    تو دزفول هست :)
    پاسخ: نمی دونستم جالب بود برام ، ممنونم :)
    بانو ...
    ۶ خرداد ۹۷، ۱۹:۲۲
    سلام خواهر مهربون 
    داستان جالبی بود 
    پاسخ: سلام بانو جان 

    فدایت 
    ۶ خرداد ۹۷، ۲۰:۰۱
    چقد قشنگ :)))))))
    پاسخ: مرسی :)
    حوا ...
    ۷ خرداد ۹۷، ۰۷:۵۹
    :)
    پاسخ: :)
    محسن رحمانی
    ۷ خرداد ۹۷، ۱۳:۰۶
    تشکر.
    پاسخ: خواهش میکنم
    منتظرالمهدی۳۱۳
    منتظرالمهدی۳۱۳


    بسم الله الرحمن الرحیم

    وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ

    بِأَبصـارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ

    و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ *

    و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین ۞


    --------------------------------------

    السلام علیک یابقیه الله فی ارضه

    باعرض سلام خدمت همه ی شیعیان امیرالمومنین مولاعلی علیه السلام ،دربلاگفادوتاوبلاگ داشتم امایکی ازآنهاحذف شدودیگری بخش زیادی ازپستهای آن حذف شد

    آدرس وبلاگم دربلاگفا

    montazeralmahdi313.blogfa.com

    مینویسم برای مردی که چهارگوشه ی قلبش شکسته است.(مهدی جان مرا ببخش که در تمام زندگی‌ام مراقب دل همه بودم الا دل شما)

    ـــــــ۞۞۞___۞۞۞
    __۞____۞_۞____۞
    __۞______۞_____۞
    ___۞__یا مهدی __۞
    _____۞_______۞
    _______۞___۞
    __________۞


    --------------------------------------

    خداوندا:
    از تو می خواهم

    👈نه مثل مختار بعداز واقعه!

    👈نه مثل حربن ریاحی میان واقعه!

    👈و نه مثل توابین بعد از واقعه!

    👈بلکه مثل عباس (ع) درتمام واقعه!

    👈مثل مسلم پیشتاز واقعه!

    در رکاب کسی باشیم که به انتظارش ایستاده ایم!

    سخنم بی تو مگرجای شنیدن دارد

    نفسم بی تو مگرنای دمیدن دارد!

    علت کوری یعقوب نبی(ع) معلوم است

    شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد!

    --------------------------------------
    هرگونه کپی برداری بدون ذکرمنبع شرعاحرام است.

    --------------------------------------


    این وبلاگ برای رضایت مولایم مهدی (عج) تنظیم شده است امید است که مورد تایید آن حضرت واقع شود.

    نذرصاحب الزمان (عج)

    اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب سلام الله علیها

    بیمه ی اربابم مهــــــــــدی (عج)

    1393/11/15

    ¸.•)´
    (.•´
    *´¨)
    ¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
    (¸.•´ (¸.•` *(`'•.¸(`'•.¸ ¸.•'´) ¸.•'´)

    التمـــــــــاس دعــــــــای فرج دارم

    (¸.•'´(¸.•'´ `'•.¸)`' •.¸)•.¸)`' •.¸)
    ¸.•´•.¸)`' •.¸)
    ( `•.¸
    `•.¸ )
    ¸.•)´
    (.•